پرسش:
سؤال من در رابطه با عدالت خداوند و وجود انسانهای ناقص الخلقه است و این را هم می¬دانم که به جواب شهید مطهری در این رابطه می¬خواهید اشاره کنید، اما سؤال من این است که در ابتدای امر، خود انسان بدون دخالت خودش در این علتها قرار می¬گیرد و در داخل آن علت بزرگ می¬شود، مثل انسانهایی که در بدو تولد ناقص به دنیا می¬آیند در حالی که علت از ناحیه مادر به او عارض شده است، خود طفل هیچگونه دخالتی در این زمینه ندارد و یا فقری که کودک در آن به دنیا می¬آید.
پاسخ:
:[i]
وجود کژیها و کاستیها و انواع شرور و آلام در کتاب تکوین الهی ذهن هر انسانی رامیگزد و در دید نخست، شبههها و اشکالهایی را متوجه صفت عدالت، حکمت و عنایت الهیمیکند چرا خداوند قادر همه توان و عالم همه دان و خیرخواه محض اجازه داده است کهاین همه شرور و کاستیها در ساختار عالم ماده رسوخ کند؟
آنچه اشکال فوق را مضاعف و تقویت میکند تقسیم غیر عادلانهخیرات و شرور عالم [در نظر نخست] است. به این معنی که اگر در عالم مادی از وجودشرور و بعض کاستیها و کژیها گریزی نیست چرا در اکثر موارد این کاستیهابه نحو مساوی تقسیم نشده است و انسانها که همگی مخلوق الهیاند، به نحو تساوی از آنبرخوردار نیستند. گویا در این دنیا سهم بعضی غیر از انواع المها و مصیبتهایطاقتفرسا نیست، بچهای که بیمار و ناقص الخلقه جسمی یا ذهنی متولد میشود واز روزهای نخستین که دستبه خوان گسترده الهی دراز میکند، گویا فقط سهمش همان دردو رنجهایی است که گریبان او و خانوادهاش را گرفته است.
به نظر نمیرسد چنین شبهههایی را تنها بتوان با اتکا به عدمی خواندن شر یا اعتقاد بهضروری بودن آن برای پیدایش عالم مادی و داشتن خیرات کثیر و برتری آن توجیه کرد،چراکه نه با عدمی خواندن شر درد و رنج دردمند و متالم فروکش میکند و نه با ضروری وغیر قابل منفک بودن شرور از خیرات عالم، نسخهای برای مبتلایان به حرمان و دورافتادگان از سفره فیض الهی پیچیده میشود. متفکر معاصر، شهید سعید، مطهری با تفطنبه این نکته میفرماید: «کسانی که در پاسخ اشکال شرور تنها به جنبه لزوم تفاوت درنظام کل توجه کردهاند. پاسخشان ناقص است، زیرا جزء ناقص حق دارد اعتراض کند کهحالا که لازم است در نظام کل یکی کامل باشد و یکی ناقص، چرا من ناقص آفریده شدم ودیگری کامل؟ چرا کار بر عکس نشده؟ همچنین ممکن است «زشت» اعتراض کند که حالا کهلازم است در نظام آفرینش هم زشت باشد و هم زیبا، چرا من زشت باشم و دیگری زیبا؟ چراکار برعکس نشد؟
وقتی که امر دایر است که یکی بهره وجودی کمتر بگیرد و یکی بهره وجودی بیشتر، چهمرجحی هست که فیالمثل «الف» بهره بیشتری دریافت دارد و «ب» بهره کمتری؟
علیهذا صرف اینکه بگوییم در نظام کل جهان وجود زشت و زیبا، کامل و ناقص تواماضروری است اشکال را حل نمیکند.[ii]
از این رو به نظر میرسد که باید در رویارویی با مشکل شرور راه حلواقعبینانهای را طرح کرد که علاوه بر این که در مباحث عقلی و فلسفی از اتقان واعتبار خاصی برخوردار باشد، گره و شبهه رنجیدگان و مبتلایان واقعی به انواع آلام ومصائب را نیز تبیین و حل و فصل و آتش رنج و درد آنها را خاموش و خاکستر کند. بلکهدر صورت توان از پس آتش آن، تصویری از آب حیات ارائه دهد؟
آیا چنین امری ممکن است؟ آیا بیمار زمین¬گیری که در عمر خود بهره چندانی از خیر وخوشی دنیا ندیده، و انسان¬هایی که به انواع المها و مصیبتها و رنجهای مادی و روحیمبتلا هستند، واقعا میتوانند چنین تصویری از زندگی دنیای کنونی داشته باشند؟!
پاسخ آن مثبت است. پاسخی که میتوان آن را از سرچشمههای زلال معرفت و دانش کامل قرآن مجید و روایتهای نبوی و علوی یافتو متکلمان اسلامی آن را در قالبهای مختلف تبیین کردهاند.
نظریه (جبران)
متکلمان اسلامی با اذعان به وجود المها و مصیبتها وانواع ضرر و زیانهای مادی و جسمی و روحی در جهان کنونی - که به مجموع آنها عنوان«شر» اطلاق میشود - تلاش میکنند که با طرح اصل «عوض» و «انتصاف» سازگاری شرور را با صفات کمالی الهی نظیر عدالتو حکمت اثبات کنند. متکلمان ابتدا آلام و شرور عالم را به سه دسته تقسیم میکنند:
1. آلام و ناگواریهایی که خود انسان مسئول به وجود آمدن آن است. مثلا شخصی باتوجه کامل دست خود را میسوزاند یا جرح و ضرری به خود وارد میکند.
در این قسم از شرور ظاهرا جای مناقشه بین موافقان و مخالفان نیست و نقد و جرحیمتوجه دین و آموزههای آن نمیشود تا متکلم دین در مقام دفع آن باشد.
2. آلام و ناملایمتهایی که توسط انسانهایی که مخلوق الهی هستند و با قدرت وتمکین او در حق دیگران انجام میگیرد، مثلا ظالمی به انسان دیگر جراحات وارد میکندیا اموال او را غصب میکند یا شخصی چون استالین و هیتلر عامل کشتار هزاران تن انسانمظلوم میشود.
در این قسم از شرور و آلام، متکلمان معتقدند: درست است که مسئولمستقیم این همه المها و مصیبتها خود انسان است، اما چون این جنایتها با تمکین وقدرت خداوند صورت گرفته است خواه ناخواه خداوند نیز مسئول شناخته میشود، لذامیبایست داد مظلوم را از ظالم بستاند و حق را به حق¬دار برساند. خداوند عادل نیز یادر همین دنیا از مظلوم حمایت میکند و ظالم را به قهر خویش مبتلا میکند یا این کههر دو را به روز رستاخیز حواله میدهد که از آن به اصل «انتصاف» تعبیر میشود.
ابی نوبخت دراین مورد بیان می¬دارد: «خداوند بخاطر تمکین و اعطای قدرت به ظالم ضامن انتصاف است نهعوض»[iii]
و سید مرتضی می¬فرماید: «خداوند متعال بخاطر تمکین آلام و مضار ضامن انتصاف است».[iv]
متکلمان در این مقوله مباحث بسیار گسترده و ژرفی را دارند و شعاع آن را به حقوقو آلامی که بر حیوانات وارد میشود نیز کشاندهاند. که طرح آن در این مختصرنمیگنجد، به هر حال قاطبه متکلمان اسلامی بر جبران حق مظلوم و شخص متالم و مبتلابه شرور و آلام تاکید و اتفاق نظر دارند.
3. المها و مصیبتهایی که پیامد قوانین طبیعت و مستند به خداوند است. مثلا کسی دراثر زمین لرزه یا طوفان و دیگر سوانح طبیعی جان خود را از دست میدهد یا دچارجراحات و آلامی میشود یا این که خداوند متعال به طور مستقیم به خاطر عللی چونامتحان، بلایا و مصیبتهایی بر انسانها وارد میکند.
در این قسم از شرور و آلام که واسطهای بین الم و خداوند نیست، متکلمان اسلامیبه طریق اولی قایل به جبران هستند و معتقدند که خداوند میبایست در مقابل این همهدردها و آلامی که متوجه انسانها میشود، در دنیا یا آخرت به اندازهای جزا و پاداشاعطا کند تا آلام جبران گردد. و از این اصل در اصطلاح کلامی به «عوض» یا «اعواض» تعبیر میشود.
ابواسحاق ابن نوبخت در این مورد می¬گوید: «دردها و آلامی که از طرف خداوند در حق انسان مکلف و غیر اوابتدائاً و بدون اینکه استحقاق آن را داشته باشد، روا و صادر میشود میبایست خداوندعوض و پاداش همه آنها را انجام دهد»[v]
و شیخ طوسی می¬فرماید (م 460 ه. ق): «دردناکی که خداوند برتر از همه در هر زندهای پدید آورد -چه آن موجود زنده تکلیف شده باشد یا نشده باشد - آن دردناکی از وجود دست آویزی کههمیشه از کار بندگان پدید میآید سرنزده باشد، همانا بر خداوند برتر از همه است کهآن تاوان را بجای دردناک کردن باید بپردازد، تا تاوان از ستم بودن بیرونبرود»[vi]
و علامه حلی (م 726 ه. ق)، اصل «عوض» را به «امامیه» نسبت میدهد و با تقسیمآلام به استحقاقی و ابتدایی میگوید:
«المی که خداوند در حق انسان روا میدارد اگر بر وجه انتقام و استحقاق باشد درآن عوضی نیست. اما اگر الم به صورت غیر استحقاقی باشد حسن آن منوط به تحقیق دو شرطذیل است:
الف - الم میبایست مشتمل بر یک نوع مصلحت و لطفی چه در حق شخص «متالم» و چه درحق دیگران باشد، وگرنه متصف به «عبث» میشود که خداوند از آن منزه است.
ب - در مقابل درد میبایست برای شخص دردمند عوضی مضاعف وجود داشته باشد بگونهایکه اگر بر شخص دردمند، نخست عدم «الم» و وجود «عوض» عرضه شود او دومی را انتخابکند. وگرنه ظلم و جور بر حق تعالی لازم میآید».[vii]
علامه حمصی رازی (م اوائل قرن هفتم) می¬گوید: «اگر الم متضمن عوض نباشد ظلم لازم میآید.نکته دیگر اینکه علاوه بر عوض میبایست الم مشتمل بر لطفی در حق مکلفین باشد، تا«الم» با حصول «لطف» از عبثیت و با تحقق «عوض» از ظلم خارج گردد، و در این فرضنیکوست».[viii]
با مرور آرای متکلمان این نکته دستگیرمان میشود که متکلمان ضمن پذیرشوجود کژیها و ناملایمتها در جهان طبیعت، آن را چنین توجیه میکنند: چون پایان ایندردها و غمها به خیر و نفع انسانی تمام میشود در حقیقت نمیتوان به این امور شرواقعی اطلاق کرد، بلکه آنها صرف ناملایمتها و ضررهایی هستند که پل ترقی و نیل انسانبه سعادت و کامروایی محسوب میشوند.
متکلمان علاوه بر استدلال با دلیل عقلی - که میتوان اجمال آن را در آرای گزارششده یافت و در انتها به تبیین آن خواهیم پرداخت - بر مدعای خود، از قرآن کریم وروایتها شواهدی میآورند:
1.قرآن کریم
مساله شر و وجود آلام و مصائب و انواع ناگواریها و ناملایمتها در حیات بشری موردتاکید قرآن مجید قرار گرفته است. در آیههای مختلف و با انگیزههای متعدد به وجودناملایمتها و جبران آن در آخرت اشارههایی شده است، مثلا کلمه «شر» - که در قرآن بهمعنای ناملایمت و ضرر و زیانها و ضد خیر است - بیش از سی بار به کار برده شده است کهدر ذیل به بعضی از آیهها اشاره میشود.
1. «وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَی اْلإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأی بِجانِبِهِ وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ کانَ یَؤُسًا»[ix]
2. «وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَی اْلإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَا بِجانِبِهِ وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعاءٍ عَریضٍ»[x]
3.«إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا * وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعًا»[xi]
4. «لا یَسْأَمُ اْلإِنْسانُ مِنْ دُعاءِ الْخَیْرِ وَ إِنْ مَسَّهُ الشَّرُّ فَیَؤُسٌ قَنُوطٌ»[xii]
در این چهار آیه بر ابتلای انسان به انواع شرور تاکید و خاطر نشان شده است که بهوجود آمدن این شرور زمینه ساز شکوه-گذاری و یأس و جزع انسان از خدای منان است.
امتحان الهی.
5. «کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً وَ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ»[xiii]
6. «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ اْلأَمْوالِ وَ اْلأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصّابِرینَ»[xiv]
7. «وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنینَ وَ نَقْصٍ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ»[xv]
در این آیهها نیز خداوند متعال خودش را علت و عامل پیدایش بعضی انواع شرورمانند قحطی، انواع بیماریها و فقر اقتصادی و بلایای مادی و جانی معرفی میکند[xvi]و انگیزه آن را امتحان و آزمایش انسانها ذکر میکند.
کیفر اعمال.
قرآن کریم بعضی شرور و بلایا و آلام را کیفر اعمال انسانها و انتقام و قهر الهیذکر میکند که در طول تاریخ بعضی امم مانند عاد، لوط، فرعون، اصحاب ایکه و حجرگرفتار آن شدند در اینجا به بعضی از این آیهها اشاره میشود:
8. «فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ فِی الْیَمِّ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنْها غافِلینَ»[xvii] این آیه به قوم فرعوناشاره میکند که در نتیجه طغیانها و نقض عهدهای خود در دریا غرق شدند.
9. «فَجَعَلْنا عالِیَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ حِجارَةً مِنْ سِجِّیلٍ»[xviii]
این آیه شریفه ناظر به یکی از عذابهای دهشتناک امتهای سابق است که قوم حضرت لوط به خاطر مبتلا شدن به رذیله و انحراف بزرگ اخلاقی گرفتار غضب الهی (زیر و رو شدن شهر آنها و باران سنگ(شدند. در ذیل همین آیه نیز به قصه اصحاب أیکه و حجر نیز اشاره شده است.
در اهتمام قرآن شریف به مساله «انتصاف» همین بس که خداوند متعال یکی از صفاتخود را «ذوانتقام» ذکر میکند و این صفت بیش از سیزده مرتبه در قرآن تکرار شدهاست.
ناقص الخلقه بودن بعضی از انسانها و عدالت خداوند است ....؟
- بازدید: 4227