1.علم و آگاهی و عمل به آن
برای اعتقاد داشتن به معاد، در مرحله نخست باید به آن علم پیدا کرد. این علم با مطالعه کتابهای اعتقادی و فلسفی و نیز تفسیر آیات مربوط به معاد و روایات امامان معصوم(ع) در این زمینه و افکار عقلی به دست میآید، ولی همانگونه که مشخص است، این علم گرچه برای اثبات معاد لازم است، کافی نیست و باید این شناخت به مرحله یقین برسد. آنچه در ایمان به معاد مؤثر است، یقین و اعتقاد راستین پیدا کردن به معاد است و این باور و اعتقاد از راه آموزش و کلاس و درس حاصل نمیشود و تنها با عمل به آموزههای مربوط به معاد به دست میآید، با این توضیح که اگر انسان نماز اول وقت را همراه با خضوع و خشوع بخواند و در روزهدارى، گوش و چشم و زبان و قلب و ضمیر خود را از غیر خدا حفظ کند و نیز با بیداری در دل شب و انس گرفتن با مناجات و ادعیه، دل خود را نورانی سازد، یقین را به قلبش هدیه خواهد داد.
برایناساس، انسان باید همواره خود را در محضر پروردگار، پیامبر اکرم(ص)، ائمهاطهار(ع) و از جمله امام زمان(عج) ببیند و حرمت این حضور را حفظ کند. در حقیقت، کسانی که به معاد یقین و باور داشته باشند، هرگز از یاد خدا غافل نمیشوند.
در یکی از روزها پیامبر اکرم(ص) نماز صبح را در مسجد، با مردم به جماعت برگزار کرد. پس از نماز، جوانی را دید که چهرهای زرد و چشمانی خسته و خوابآلود داشت. آشکار بود که شب گذشته را بدون خواب و استراحت گذرانده است. حضرت از جوان پرسید: «چگونه شب را صبح کردى؟» جوان پاسخ داد:صبح کردم در حال یقین. رسول گرامی اسلام از سخن جوان شگفتزده شد و فرمود:«هر یقینی حقیقتی دارد. حقیقت یقین تو چیست؟» جوان گفت: گویی میبینم که عرش الهی برای حساب خلایق بر پا شده است و مردم برای محاسبه گرد آمدهاند و من نیز میان آنان هستم. گویی اهل بهشت را میبینم که در آن از نعمتهای الهی برخوردارند، یکدیگر را به خوبی میشناسند و بر سریرها تکیه زدهاند و اهل دوزخ را میبینم که در آن معذبند و پیوسته فریاد میزنند و کمک میخواهند و هنوز صدای مهیب زبانههای آتش دوزخ در گوشم است.
رسول اکرم(ص) پس از شنیدن سخنان آن جوان، به وی سفارش کرد این حالت و صفای دل را حفظ کند. آن جوان نیز از پیامبر خواست دعا کند تا شهادت نصیبش شود. پیامبر اعظم(ص) نیز دعا کرد و طولی نکشید که آن جوان در جنگ با کفار به شهادت رسید.[1]
2.محافظت از نفس خود
علمای اخلاق و سیروسلوک برای حفاظت از نفس خود به مشارطه، مراقبه، محاسبه، معاقبه و معاتبه دستور دادهاند که در اینجا به توضیح آن میپردازیم:
مشارطه آن است که هنگام سپیدهدم که از خواب برمیخیزیم، پس از ادای نوافل و فرایض، اندکی بنشینیم و با نفس خویش شرط ببندیم، به این صورت که مرگ و پیآمدهای آن را به یاد آوریم و به حسرت پس از مرگ و عذابهای طاقتفرسای روز قیامت و گرزهای آتشین دوزخ که نتیجه اعمال بد و گناه است، بیندیشیم و با تمام اعضای بدن خویش به ویژه چشم و گوش و زبان شرط کنیم که گناه نکنیم و در مسیر الهی قرار گیریم تا به سعادت اخروی برسیم.
مرحله بعدى، یعنی مراقبه آن است که انسان یقین پیدا کند خداوند مراقب اعمال اوست. بر همین اساس در تمام طول روز مراقب اعمال و رفتار و گفتار و نیتهای درونی خویش باشد و به نفس خود تذکر دهد که دنیا چند روزی بیش نیست و جهان آخرت، ماندنی است.
محاسبه آن است که در پایان روز و هنگام شب، اعمال و رفتار خود را محاسبه کنیم، بهگونهای که گویا در روز قیامت در محضر الهی حسابرسی میشویم. در محاسبه، خوبیها و بدیها را تکتک بسنجیم و بکوشیم هیچ کاری را از قلم نیندازیم.
معاتبه به این معناست که اگر پس از محاسبه، گناهی از ما سر زده بود، نفس خود را سرزنش کنیم و مشارطه را به او یادآور شویم و خود را سرزنش کنیم که چرا طغیان کردیم و پیمان شکستیم و حدود الهی را زیر پا گذاشتیم و آنقدر این معاتبه و ملامت را ادامه دهیم تا آثار سوء معصیت از قلبمان زدوده شود. سپس اگر عتاب نفس نتیجه نداشت، او را معاقبه کنیم؛ یعنی برای هر یک از گناهان عقوبتی در نظر گیریم. برای مثال، اگر غیبتی کردهایم، با خود پیمان ببندیم چند روز از سخنان غیرضروری خودداری کنیم یا چند روز روزه بگیریم. همچنین اگر پس از محاسبه، فقط کارهای نیک انجام داده بودیم، به خود مغرور نشویم و نفس خود را سرزنش کنیم و با خود بگوییم این کار نیک در مقابل الطاف و نعمتهای الهی چنان حقیر است که چیزی بهشمار نمیآید.
امید است با عمل به موارد یاد شده، دری از عالم معنا بر دلمان باز شود و ایمان به معاد در قلبهامان ریشه بگیرد و شکوفا شود.
3. توجه و دقت در نمونههایی محسوس از مرگ و زندگی دوباره در پدیدههای انسانی و طبیعى
خواب
یکی از اموری که شباهت بسیاری به مرگ دارد،مسئله خواب است. در قرآن کریم با صراحت بیان شده است که مرگ و خواب از یک جنس هستند و یک حکم دارند، چنانکه در آیهای میخوانیم:
اللّهُ یَتَوَفّى اْلأَنْفُسَ حینَ مَوْتِها وَ الّتی لَمْ تَمُتْ فی مَنامِها فَیُمْسِکُ الّتی قَضى عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ اْلأُخْرى إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فی ذلِکَ َلآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکّرُونَ. (زمر:)
خدا روح مردم را هنگام مرگشان به تمامی باز میستاند و نیز روحی را که در هنگام خواب نمرده است، [قبض میکند.] پس آن [نفسى] که مرگ را بر او واجب کرده است، نگاه میدارد و آن دیگر [نفسها] را تا هنگامی معین [به سوی زندگی دنیا] باز پس میفرستد. بیشک، در این [امر] برای مردمی که میاندیشند،نشانههایی [از قدرت خدا] است.
براساس این آیه شریفه، خداوند هم در حال مرگ و هم در حال خواب، جان را میگیرد، ولی جان آن که را اجلش رسیده است، نگاه میدارد و جان آنکه را اجلش نرسیده است، هنگام بیداری به او باز میگرداند.
بنابراین، خواب، مرگ چند ساعته است و مرگ، خواب همیشگى. مرگ خوابی است سنگین و خواب، مرگی است سبک! به عبارت دیگر میتوان گفت انسان در حال حیات، خوابهای موقت و کوتاهی میکند و سپس بیدار میشود، ولی در حال مرگ، به خوابی طولانی میرود و پس از آن بیدار و زنده میشود.
نقل است از امام جواد(ع) پرسیدند:حقیقت مرگ چیست؟ حضرت در پاسخ فرمود:
مرگ همین خوابی است که هر شب به سراغ شما میآید، با این تفاوت که مدتش طولانی است و انسان از این خواب بیدار نمیشود، مگر در روز قیامت.
افرادی که خواب میبینند و در آن حال به انواع شادی که به وصف نمیآید، شادمان یا به انواع وحشتها مضطرب میشوند، چگونه است حال سرور و شادمانی آنها یا حال وحشت و اضطراب آنها در خواب؟ همینگونه است مرگ و احوالی که در آن حال برای انسان پیش میآید. پس آماده مرگ شوید![2]
تدبر در طبیعت
بهار و سبزی و شکوفایی طبیعت و خزان و باز رویش دوباره آن، نمونه مناسبی برای معاد و رستاخیز انسانهاست و امکان زندگی دوباره را در ذهن انسان تداعی میکند. در قرآن کریم نمونههایی از این موضوع بیان شده است که برخی از آنها عبارتند از:
زمین را [در فصل زمستان] خشک و مرده میبینى، ولی هنگامی که آب باران بر آن فرو میفرستیم، به حرکت درمیآید و نمو میکند و از هر نوع گیاهان زیبا میرویاند. (حج: 5)
و خدا همان کسی است که بادها را روانه میکند، پس [بادها] ابری را برمیانگیزند و [ما] آن را بهسوی سرزمینی مرده راندیم و آن زمین را بدان [وسیله]، پس از مرگش زندگی بخشیدیم، رستاخیز نیز چنین است. (فاطر: 9)
زمین را پس از مردنش حیات میبخشد و به همینگونه شما نیز روز قیامت از [گورها] بیرون آورده میشوید. (روم: 9)
در آیات بیان شده، خداوند برای فهماندن رستاخیز به انسان، شکوفایی و سرسبزی طبیعت پس از ریزش باران را مثال میزند. رسول خدا(ص) نیز میفرماید: «إذا رَأَیْتُمْ الْرَّبیعَ فاکْثِرُوا ذکْرَ النُشُور؛ هرگاه فصل بهار را دیدید، بسیار از زنده شدن خودتان [در روز قیامت] یاد کنید».[3]
انسان با اندیشیدن در رویش گیاهان و دگرگونی طبیعت در فصل بهار و خزان درمییابد، خدایی که بیابان مرده را لباس سبز میپوشاند،میتواند انسان را دوباره زنده کند. نقل است یکی از اصحاب رسول خدا(ص) از آن حضرت پرسید: چگونه خداوند مردگان را زنده میکند و نمونه آن در جهان آفرینش چیست؟ حضرت فرمود: «آیا از سرزمینی عبور کردهای که خشک و مرده باشد و سپس [بار دیگر] از آنجا عبور کنى، در حالیکه از خرّمی به جنبش درآمده است؟» آن مرد عرض کرد: بله. پیامبر فرمود: «اینگونه خداوند مردهها را زنده میکند».[4]
این بهار نو ز بعد برگریز
هست برهان بر وجود رستخیز
در بهاران سرّها پیدا شود
هر چه خورده است این زمین، رسوا شود
دقت در زندگی موجودات
از شگفتیهای جهان آفرینش که مثال بسیار مناسبی برای عوالم مردن است، تغییر و تحول شگفتانگیز در زندگی موجودات از جمله دگردیسی کرم ابریشم است. کرم ابریشم پس از اینکه از تخم بیرون میآید، چندین بار میخوابد و پس از بلند شدن از خواب و پوست انداختن، به مرحله بلوغ میرسد و برای خود پیلهای مانند قبر میسازد. هنگامیکه پیلهکامل شد، این حشره به مدت بیستروز داخل آن میخوابد و در این مرحله، دیگر شکل آن کرم قبلی نیست و اگر پیله شکافته شود، کرم به صورت دانه لوبیای سوخته دیده میشود و چیزی جز یک موجود جامد مرده نیست تا اینکه کمکم زنده و از پیله خود خارج میشود، درحالیکه پروانهای است با دو بال بزرگ و دو بال کوچکتر و دو چشم روشن و درخشان. بدن و بالهای این پروانه چنان ظریف و لطیف شده است که اگر کسی با دست خود به آن اشاره کند، گرد لطیف بالهای پروانه بر روی دست او خواهد نشست.
دگردیسی کرم ابریشم و تبدیل شدن وی به پروانه، به دوران زندگی و مرگ انسان و خفتن او میان قبر و زندگی دوباره او بسیار شبیه است. انسان که در این دنیای خاکی بدنی مادی دارد، در قیامت به صورت و شکل دیگر که همان صورت حقیقی نفس اوست، حضور مییابد، با این تفاوت که قیامت کرم ابریشم پس از بیست روز فرا میرسد و زمان فرا رسیدن قیامت انسان بیشتر است. همانگونه که کرم ابریشم میخوابد و بیدار میشود، انسان نیز میمیرد و زنده میشود و حیات دوباره را آغاز میکند.[5]
دیگر موارد
موارد دیگری نیز در باور داشتن مرگ و یادآوری آن و پند گرفتن از آن مؤثر و سودمند است، مواردی چون:
اندیشه درباره مرگ بهویژه در خلوت؛ باید به این نکته توجه کرد که مرگ، پلی است که ما را از خانه عمل به خانه پاداش و جزا منتقل میکند و انسان برای این دنیای فانی و زودگذر آفریده نشده، بلکه آفرینش او برای زندگانی ابدی است که مرگ، آغازی برای رسیدن به آن زندگی است.
زیارت اهل قبور و تماشای قبرهای قدیمی و سنگهای متلاشی شده؛ اندیشیدن به این نکته که روزگاری انسانهایی مانند ما در این دنیا زندگی میکردند و اکنون همه در این گورستانها خوابیدهاند و هیچ یادی از آنان نیست، در ایمان به معاد و مرگ اثرگذار است.
شرکت در تشییع جنازه و تدفین اهل ایمان؛ این کار به یادآوری این حقیقت که روزی ما نیز بر دوش آشنایان و بستگان تشییع و به گور سپرده خواهیم شد،بسیار مؤثر است. از دیگر موارد، تلاوت و تدبر در آیاتی است که درباره مرگ و قیامت است و نیز مطالعه روایتهایی که از ائمه معصومین(ع) در این زمینه وارد شده است.
توجه به این نکته که مرگ نیستی و نابودی نیست، بلکه دریچهای برای ورود به جهانی بزرگتر و گستردهتر است،نیز عامل مؤثری در یادآوری مرگ است. بر این باور، هرکه این دنیا را با ایمان و عمل صالح سپری کند، جایگاهش بهشت خواهد بود و مرگ، وی را به این سعادت ابدی خواهد رساند و آنکه در دنیا بدکردار باشد، جایگاه او دوزخ است و مرگ، او را به این عذاب دردناک خواهد رساند.
مطالعه کتابهایی که دراینباره نوشته شده است و وصیت کردن نیز از دیگر عوامل سودمند و اثرگذار در یادآوری مرگ است.
امیرمؤمنان، علی(ع)، پیآمدهای یاد مرگ را اینگونه برشمرده است:
1. یاد مرگ سبب بازداشتن انسان از بیهودگی و بازیهای دنیوی میشود: «به خدا سوگند! یاد مرگ مرا از هزل و بیهودگی منع میکند».[6]
2.اندیشه مرگ مانع انجام دادن کارهای زشت و نارواست: «هان! [مرگ] برهمزننده لذتها، تیرهکننده شهوتها و از بین برنده آرزوهاست. آن را به یاد آرید، آنگاه که [در انجام]کارهای زشت شتاب میورزید».[7]
3. یاد مرگ موجب انجام دادن اعمال نیک میشود: «آنکه مرگ را چشم داشت، در کارهای نیک پای پیش گذاشت».[8]
4. یادآوردن مرگ سبب بیرغبتی به دنیا و ناخشنودی از آن میشود: «آن که مرگ را بسیار یاد کند، از دنیا به اندکی خشنود میشوی».[9]
5. اندیشه در مرگ و سرانجام مردگان مایه عبرتآموزی است: «پنداشتند که جخای مردگان تهی است،حال آنکه سخت مایه عبرتند... . [مردگانشان] مایه پند باشند، بهتر است تا مایه فخر و بزرگواری».[10]
4. توجه به شیوههای معصومان(ع) در تبیین معادباورى
مرگ و سرنوشت آدمی پس از مرگ، از دیرباز فکر انسان را به خود مشغول کرده است. ازاینرو، در مورد مرگ و حقیقت آن و نیز سرنوشت انسان پس از مرگ، اندیشههای گوناگونی مطرح شده است.
بلکه پس از مرگ نیز زنده است، ولی زندگی خود را در جهان دیگری که با این جهان تفاوت دارد، ادامه میدهد. معصومان(ع) برای تفهیم این معنا از روشهای گوناگونی استفاده میکردند که این روشها عبارتند از:
الف) استفاده از تشبیه و تمثیل
معصومان(ع) برای تفهیم و تبیین مفهوم معاد به مخاطبان خود از تمثیل و تشبیه استفاده میکردند؛ زیرا در قالب تمثیل و تشبیه، بهتر و آسانتر میتوان این مطلب را که امری غیرمحسوس است، به مخاطب فهماند. برای مثال حضرت علی(ع) این جهان را به مرحله کار و عمل و جهان آخرت را به مرحله حسابرسی و گرفتن نتیجه تشبیه کرده و فرموده است: «بدانید شما در مرحله کار هستید که در آن، محاسبهای در کار نیست و به زودی به مرحله محاسبه وارد میشوید که در آن، کار پذیرفته نیست».[11]
همچنین نقل است امام صادق(ع) نیز بر قومی گذشت که فردی از خویشان آنان مرده بود. امام توقف کرد و به آنان تسلیت گفت. سپس فرمود: «از مرگ گریزی نیست و مرگ به شما اختصاص ندارد.» آنگاه پرسید: «آیا کسی که مرده است، به مسافرت میرفت؟» گفتند: آرى. حضرت فرمود: « این را نیز یکی از مسافرتهای وی بشمارید! یا او بهسوی شما میآید یا شما بهسوی او میروید».[12]
در این روایت، امام صادق(ع) مرگ و معاد را به مسافرت تشبیه کرده است،مسافرتی که همه دیر یا زود باید برای رفتن به آن آماده شوند. همچنین در روایتهای دیگری جهان آخرت و معاد، به فصل درو محصولات کاشته شده در این دنیا تشبیه شده است. از دیدگاه معصومان (ع)، دنیا مزرعهای است که بندگان در آن تلخ و شیرین و خوب و بد میکارند. دنیا کشتزار آخرت است. در این روایتها، معصومان(ع)، با تمثیلها و تشبیههای زیبا مفهوم مرگ و معاد را به صورتی زیبا و آسان به مخاطبان انتقال داده و زمینه را برای فهم آن آماده کردهاند.
ب) اهتمام به رفع شبهات
منکران معاد به سبب شبهاتی که درباره معاد داشتند، نزد معصومان(ع) میآمدند و مسائلی را در اینباره مطرح میکردند. معصومان(ع) در رویارویی با این شبهات، با رویی گشاده پاسخ میدادند و با ادله قابل فهم، آن را برطرف میکردند. برای نمونه نقل شده است روزی ابیّ بن خلف نزد پیامبر اکرم(ص) آمد، درحالیکه استخوان پوسیدهای در دست داشت. سپس آن استخوان را خرد کرد و رو به پیامبر کرد و گفت: ای محمد! در صورتی که ما استخوان و پودر شدهایم، محشور میشویم؟![13] در پاسخ شبهه ابیّ بن خلف این آیه نازل شد: «ای محمد! بگو آن استخوان پوسیدهو متلاشی شده را همان کسی زنده میکند که برای بار اول او را آفرید و او به هر نوع آفرینشی داناست». (یس: 79)
در آیات دیگر قرآن نیز خداوند در برابر این شبهات دلایل روشنگری میآورد: «آیا کسی که آسمانها و زمین را آفریده است، نمیتواند مثل آنان [یعنی انسانها در روز قیامت] را دوباره بیافریند؟» (یس: 81) همچنین نقل است ابن ابی العوجاء از امامصادق(ع) درباره آیه «هرگاه پوستهاشان بسوزد، به پوستهای دیگری تبدیل میکنیم تا سختی عذاب را بچشند» (نساء: 56)، پرسید: گناه پوستهای دیگر چیست؟ امام صادق(ع) فرمود: «وای بر تو! این پوستها در عین حال که غیر آنهایند، همان پوستها هستند.» ابن ابی العوجاء گفت: برای این مطلب مثالی از پدیدههای این جهانی بزن! حضرت فرمود: «آیا مردی را دیدهای که خشتی را بشکند، سپس آن را [گِل کند و] در قالب بریزد [و خشتی دیگر درست کند]؟! این خشت همان خشت اول است و در عین حال با آن تفاوت دارد».[14]
ج) اثبات معاد از راه استدلال عقلی و منطقى[15]
چنانکه پیش از این گفتیم مانع عمده پذیرش و ایمان به معاد، تردید در امکان وقوع آن است. ازاینرو، پس از اثبات وقوع معاد، اثبات و ایمان به آن به تلاش فراوانی نیاز ندارد. با وجود این، گاه برای اثبات معاد نیز استدلال شده است، چنانکه خداوند در سوره مؤمنون میفرماید: «خداوند متعال، جهان را بیهوده نیافریده است و همه بهناچار بهسوی خدا باز خواهند گشت». (مؤمنون: 115)
معصومان(ع) نیز در مواردی برای اثبات معاد استدلال کردهاند. برای مثال، روایت شده است روزی شخصی نزد رسول اکرم(ص) آمد و پرسید: ای رسول خدا! خداوند چگونه مردگان را زنده میکند؟ پیامبر فرمود: «آیا زمین را درحالیکه خشک و بیآب و علف است و سپس همان زمین را در حالیکه سرسبز شده است، دیدهاى؟ گفت: آرى. پیامبر فرمود: «رستاخیز نیز همینگونه است».[16]
در موارد بسیارى، در سیره معصومان(ع) با تأکید یا بدون تأکید، از وقوع قیامت خبر داده شده است. پیامبر اکرم(ص) خطاب به فرزندان عبدالمطلب میفرماید:
ای فرزندان عبدالمطلب! پیشقراول لشکر دروغ نمیگوید. سوگند به آنکه مرا به حق برانگیخت! به حتم میمیرید، همانگونه که میخوابید و بیشک برمیخیزید و برانگیخته میشوید،همانگونه که بیدار میشوید.[17]
امام علی(ع) نیز در وصیتش به امام حسن(ع) میفرماید: «ای فرزندم! بدان که برای سرای دیگر آفریده شدهاى، نه برای دنیا».[18]
بنابراین سیره معصومان(ع) در اثبات معاد گوناگون بوده است؛ گاه برای اثبات آن استدلال میکردند و گاه از وقوع حتمی آن خبر میدادند، بدون آنکه از استدلال بهره گیرند. شاید یکی از دلایل این تنوع، تفاوت مخاطبان است. آن بزرگواران در مواقعی که مخاطب در اصل معاد تردید دارد، برای اثبات معاد استدلال کردهاند، ولی در جایی که مخاطب در معاد تردیدی ندارد یا خالیالذهن است، از وقوع معاد خبر دادهاند، بدون آنکه استدلالی بیاورند.
د) توصیف معاد و ویژگیهای آن[19]
چگونگی معاد و قیامت و اینکه زندگی انسان در آنجا چه ویژگیهایی دارد، چگونه حسابرسی میشود، چه افرادی در نعمت و رفاه و چه کسانی در شدت و عذاب هستند، نظام حاکم بر آنجا چگونه است و مسائلی مانند آن، برای انسانها نامعلوم است و امکان دسترسی به این اطلاعات جز از راه وحی وجود ندارد. ازاینرو، معصومان(ع) این مسائل را به دقت توصیف و جزئیات آن را برای مردم بیان کردهاند. حتی به این بخش، بیش از بخش اثبات امکان و قطعیت معاد پرداختهشده است؛ زیرا اثبات امکان و قطعیت معاد، مقدمهای است برای آشنا شدن با زندگی اخروی و احوال مردم در آن دنیا و نحوه محاسبه اعمال و ارتباط اعمال و رفتار انسان در این دنیا با سرنوشت وی در دنیای دیگر. بدیهی است معصومان(ع) میبایست به توصیف معاد که هدف اصلی است، بیش از بحث امکان معاد و اثبات آن بپردازند.
افزون بر این، آنچه بیشتر در مردم اثرگذار است و موجب تقویت ایمان آنان به معاد میشود و آنان را به تجدید نظر در رفتارشان وا میدارد، همان آشنایی با چگونگی زندگی اخروی است.
ه) ایجاد ارتباط اعمال دنیا با سرنوشت فرد در آخرت[20]
از موارد جالب توجه در سیره معصومان(ع) این است که آنان رابطه برخی اعمال دنیوی با وضعیت فرد در قیامت را به صورت موردی روشن و بیان کردهاند. برای نمونه، روایت شده است: روزی رسول خدا(ص) به اصحاب خود فرمود: «در خواب چیزهای عجیبی دیدم.» اصحاب پرسیدند: یا رسول الله! چه دیدید؟ پیامبر فرمود: «مردی از مسلمانان را دیدم که عذاب قبر او را فرا گرفته بود. وضویش آمد و مانع عذابش شد و مردی از مسلمانها را دیدم که فرشتگان عذاب او را احاطه کردهبودند که نمازش آمد و مانع فرشتگان عذاب شد.»[21] در حقیقت، روشن شدن این ارتباط تأثیر بسیاری بر شکل دادن به رفتار انسان و اصلاح آن دارد.
و) یادآوری معاد و تکرار آن
در قرآن و سیره معصومان(ع)، به مسئله معاد و زندگی پس از مرگ و نیز وضعیت انسانها در آن جهان بارها اشاره شده است. خداوند در آیات بسیاری از قرآن کریم به این مسئله اشاره کرده است. برخی از این آیات عبارتند از:
«بترسید از روزی که هیچکس چیزی [از عذاب خدا] را از کسی دفع نمیکنند، و نه از او شفاعتی پذیرفته، و نه به جای وی بدلی گرفته میشود و نه یاری خواهند شد». (بقره: 48)
«بترسید از روزی که بهسوی خدا بازگردانده میشوید، سپس به هر کس [پاداش] آنچه بهدست آورده، تمام داده شود، و آنان مورد ستم قرار نمیگیرند». (بقره: 281)
«آن واقعه چون وقوع یابد، ]که[ در وقوع آن دروغی نیست». (واقعه: 1 و 2)
از پیامبر اکرم(ص) نیز نقل شده است:
دنیا در حال کوچ کردن و آخرت، در حال رو آوردن به شماست و هر یک از دنیا و آخرت فرزندانی دارند. فرزند آخرت باشید و فرزند دنیا نباشید، به دنیا بیمیل و به آخرت راغب شوید![22]
آن حضرت در کلامی دیگر میفرماید:
ای مسلمانان! آماده شوید که قضیه جدی است، آماده شوید که کوچ نزدیک است، زاد و توشه بردارید که سفر دور است و بارتان را سبک کنید که گردنههای سختی در پیش دارید![23]
افزون بر این، پیامبر وقتی معاذ بن جبل را به یمن میفرستاد، به وی اینگونه سفارش کرد: «خدا و روز قیامت را به آنان یادآوری کن!»[24]
حضرت علی(ع) نیز در خطبهای میفرماید:
بدانید که میمیرید و پس از مرگ برانگیخته میشوید، اعمال شما را محاسبه میکنند و بر آن اساس به شما کیفر و پاداش میدهند؛ مبادا دنیا شما را بفریبد.[25]
و در کلامی دیگر میفرماید:
ای بندگان خدا! از مرگ گریزی نیست. پیش از اینکه واقع شود،از آن بپرهیزید و برای آن عِدةو عُدّه آماده کنید.[26]
ز) توجه به عوامل عاطفی در ایمان به معاد[27]
علاوه بر عقل و شناخت، عواطف و احساسات انسان نیز در چگونگی رفتار انسان مؤثر است. چه بسا افرادی که درباره موضوعی شناخت دارند و میدانند آن موضوع حقیقت دارد، ولی آن را فقط به این دلیل که با منافع آنان ناسازگار است، نادیده میگیرند و حق را انکار میکنند. آیات قرآن و معصومان(ع) در رویارویی با این افراد به دو گونه برخورد میکردند: نخست آنکه به آنان یادآوری میکردند گاه برخی از عواطف و احساسات انسان موجب موضعگیری نادرست وی میشود. چه بسا همین یادآوری موجب شود فرد در رفتار و موضعگیریهای خود تجدید نظر کند. دوم آنکه پیآمدهای انکار معاد را برای چنین فردی بازگو میکردند و به او میفهماندند که انکار واقعهای که وقوع آن حتمی است، هیچ کمکی به او نخواهد کرد و وی باید به ناچار در رفتار خود تجدید نظر کند تا مبادا در برابر آن واقعه غافلگیر شود. خداوند به فردی که منکر معاد است و میپرسد قیامت چه زمانی است، میفرماید:
در آن هنگام که چشمها از وحشت به گردش درآید و ماه بینور گردد و خورشید و ماه یکجا جمع شوند، انسان میگوید امروز راه فرار کجاست؟ هرگز راه فراری نیست. (قیامت: 6 11)
خداوند در این آیات، در پاسخ کسی که منکر معاد است، به این موضوع اشاره میکند که این انکار مشکلی را حل نخواهد کرد و وی آنگاه که با قیامت روبهرو شد و به دنبال گریزگاهی گشت و آن را نیافت، متوجه میشود چه اشتباه بزرگی مرتکب شده است.
ح) ظهور آثار ایمان به معاد در رفتار و کردار معصومان(ع)
یکی از موارد اثرگذار در سیره تربیتی معصومان(ع)، ظهور و بروز آثار ایمان به معاد در رفتار و کردار خود آنان است. اعتقاد امامان معصوم(ع) به معاد چنان قوی بود که چون بحث معاد و عذاب مطرح میشد، تغییراتی در حالت چهره و رفتار آنان پیدا میشد، بهگونهای که گویی هم اینک قیامت برپا شده است.
جابر بن عبدالله میگوید:
وقتی پیامبر اکرم(ص) در خطبه روز جمعه بحث قیامت را مطرح میکرد، صدایش بلند و صورتش سرخ میشد و میفرمود: «قیامت حتمی است».[28]
همچنین روایت شده است چون این آیه نازل شد «و دوزخ، وعدهگاه همه آنان است. دوزخ را هفت در است و از هر دری بخشی معین از آنان [وارد میشوند] (حجر: 44)»، پیامبر به شدت گریست. دیدن این حالت از پیامبری که گفتههایش برای مردم سند بود، موجب میشد ایمان و اعتقاد آنان به معاد قویتر گردد.[29]
پی نوشت ها:
[1]. محمدتقی فلسفى، معاد از نظر جسم و روح، تهران، نشر فرهنگ اسلامى، 1379، چ 2،صص 13 و 14.
[2]. ترجمه معانی الاخبار، ج 2، ص 197.
[3]. معاد، ص 63 .
[4]. ناصر مکارم شیرازى، تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیه، 1374، چ 14، ج 18، ص 192.
[5]. نک: سید محمدحسین حسینی تهرانى، معادشناسى، نشر حکمت، 1402 ه . ق، چ 1، صص 156 171.
[6]. نهجالبلاغه، ترجمه: سیدجعفر شهیدى، تهران، نشر علمی و فرهنگى، 1378، چ 14، ص 66.، خطبه 84 .
[7]. همان، خطبه 99، ص 100.
[8]. همان، کلمات قصار، ص 364، ش 31.
[9]. همان، کلمات قصار، ص 423، ش 349.
[10]. همان، خطبه، 220، ص 252.
[11]. محمد داودى، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت(ع) (تربیت دینی)، زیر نظر: علیرضا اعرافى، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1384، ج 2، صص 89 و 90.
[12]. همان.
[13]. بحارالانوار، ج 7، ص 42، ح 18.
[14]. همان، ص 39.
[15]. سیره تربیتی پیامبر و اهلبیت(ع)، ج 2، صص 95 و 96.
[16]. همان، ص 96.
[17]. ترجمه نهجالبلاغه، ص 303، نامه 31.
[18]. بحارالانوار، ج 7، ص 47.
[19]. سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت(ع)، ج 2، صص 98 و 99.
[20]. همان، ص 99.
[21]. بحارالانوار، ج 7، ص 290.
[22]. همان، ج 77، ص 117، روایت 13.
[23]. همان، ص 886 ، روایت 33.
[24]. همان، ج 74، ص 127، روایت 33.
[25]. همان، ج 74، ص 394.
[26]. همان، ج 6، ص 132.
[27]. سیره تربیتی پیامبر و اهلبیت(ع)، ج2، ص 101.
[28]. بحارالانوار، ج 77، ص 122.
[29]. بحارالانوار، ج 5، ص 198.