مهر و نفقه(2)

(زمان خواندن: 4 - 7 دقیقه)

در فصل پيش فلسفه و علت اصلي پيدايش مهر را ذکر کرديم.معلوم شد مهر ازآنجا پيدا شده که قانون خلقت در روابط دو جنس به عهده هر يک از آنها نقش جداگانه اي گذاشته است.معلوم شد مهر از احساسات رقيق و عطوفت آميز مرد ناشي شده،نه از احساسات خشن و مالکانه او.آنچه از ناحيه زن در اين امر دخالت داشته حس خودداري مخصوص او بوده، نه ضعف و بي اراده بودن او.مهر تدبيري است ازناحيه قانون خلقت براي بالا بردن ارزش زن و قرار دادن او در سطح عاليتري.مهر به زن شخصيت مي دهد.ارزش معنوي مهر براي زن بيش از ارزش مادي آن است.
رسوم جاهليت که در اسلام منسوخ شد
قرآن کريم رسوم جاهليت را درباره مهر منسوخ کرد و آن را به حالت اولي وطبيعي آن برگردانيد.
در جاهليت،پدران و مادران مهر را به عنوان حق الزحمه و«شير بها»حق خودمي دانستند.
در تفسير کشاف و غيره مي نويسند هنگامي که دختري براي يکي از آنها متولدمي شد و ديگري مي خواست به او تبريک بگويد،مي گفت:«هنيئا لک النافجة »يعني اين مايه افزايش ثروت،تو را گوارا باد،کنايه از اينکه بعدا اين دختر را شوهر مي دهي و مهر دريافت مي داري.
در جاهليت،پدران و در نبودن آنها برادران،چون از طرفي براي خود حق ولايت و قيمومت قائل بودند و دختر را به اراده خودشان شوهر مي دادند نه به اراده خود او،واز طرف ديگر مهر دختر را متعلق به خود مي دانستند نه به دختر،دختران را معاوضه مي کردند به اين نحو که مردي به مرد ديگر مي گفت که من دختر يا خواهرم را به عقد تودر مي آورم که در عوض دختر يا خواهر تو زن من باشد و او هم قبول مي کرد.به اين ترتيب هر يک از دو دختر مهر ديگري به شمار مي رفت و به پدر يا برادر ديگري تعلق مي گرفت.اين نوع نکاح را نکاح «شغار»مي ناميدند.اسلام اين رسم را منسوخ کرد. پيغمبر اکرم فرمود: «لا شغار في الاسلام »يعني در اسلام معاوضه دختر يا خواهر ممنوع است.
در روايات اسلامي آمده است که پدر نه تنها حقي به مهر ندارد بلکه اگر در عقدازدواج براي پدر به عنوان امري جداگانه از مهر چيزي شرط شود و مهر به خود دخترداده شود،باز هم صحيح نيست;يعني پدر حق ندارد براي خود در ازدواج دختربهره اي قائل شود،هر چند به صورت امر جداگانه از مهر باشد.
اسلام آيين کار کردن داماد براي پدر زن را-که طبق گفته جامعه شناسان دردوره هايي وجود داشته که هنوز ثروت قابل مبادله اي در کار نبوده-منسوخ کرد.
کار کردن داماد براي پدر زن تنها از اين جهت نبوده است که پدران مي خواسته انداز ناحيه دختران خود بهره اي برده باشند;علل و ريشه هاي ديگر نيز داشته است که احيانا لازمه آن مرحله از تمدن بوده است و در حد خود ظالمانه هم نبوده است.به هرحال چنين رسمي قطعا در دنياي قديم وجود داشته است.
داستان موسي و شعيب که در قرآن کريم آمده است،از وجود چنين رسمي حکايت مي کند.موسي در حال فرار از مصر وقتي که به سر چاه «مدين »رسيد،به حالت دختران شعيب که در کناري با گوسفندان خويش ايستاده بودند و کسي عايت حال آنها را نمي کرد رحمت آورد و براي گوسفندان آنها آب کشي کرد.دختران پس ازمراجعت نزد پدر،جريان روز را براي پدر نقل کردند و او يکي از آنها را پي موسي فرستاد و او را به خانه خويش دعوت کرد.پس از آشنا شدن با يکديگر،يک روزشعيب به موسي گفت:من دلم مي خواهد يکي از دو دختر خود را به تو به زني بدهم به اين شرط که تو هشت سال براي من کار کني و اگر دل خودت خواست دو سال ديگرهم اضافه کن،ده سال براي من کار کن.موسي قبول کرد و به اين ترتيب موسي دامادشعيب شد.اينچنين رسمي در آن زمان بوده و ريشه اين رسم دو چيز است:اول نبودن ثروت.خدمتي که داماد به زن يا پدر زن مي توانسته بکند غالبا منحصر به اين بوده که براي آنها کار کند.ديگر رسم جهاز دادن.جامعه شناسان معتقدند که رسم جهاز دادن به دختر از طرف پدر،يکي از رسوم و سنن کهن است.پدر براي اينکه بتواند جهاز براي دختر خود فراهم کند داماد را اجير خود مي کرد و يا از او پولي دريافت مي کرد.عملاآنچه پدر از داماد مي گرفت به نفع دختر و براي دختر بوده است.
به هر حال در اسلام اين آيين منسوخ شد و پدر زن حق ندارد مهر را مال خودبداند،هر چند هدف و منظورش اين باشد که آن را صرف و خرج دختر کند.اين خوددختر است که اختيار آن مال را دارد که به هر نحو بخواهد مصرف کند.در روايات اسلامي تصريح شده که اين گونه مهر قرار دادن در دوره اسلاميه روا نيست.
در زمان جاهليت رسم ديگري نيز بود که عملا موجب محروم بودن زن از مهرمي شد.يکي از آنها رسم ارث زوجيت بود.اگر کسي مي مرد وارثان او از قبيل فرزندان و برادران همان طوري که ثروت او را به ارث مي بردند،همسري زن او را نيز به ارث مي بردند.پس از مردن شخص،پسر يا برادر ميت حق همسري ميت را باقي مي پنداشت و خود را مختار مي دانست که زن او را به ديگري تزويج کند و مهر راخودش بگيرد و يا او را بدون مهر جديدي و به موجب همان مهري که ميت قبلاپرداخته زن خود قرار دهد.
قرآن کريم رسم ارث زوجيت را منسوخ کرد،فرمود: يا ايها الذين امنوا لا يحل لکم ان ترثوا النساء کرها (2) اي مردمي که به پيغمبر و قرآن ايمان داريد،بايد بدانيد که براي شما روا نيست که زنان مورثان خود را به ارث ببريد در حالي که خود آن زنان ميل ندارند که همسر شما باشند.
قرآن کريم در آيه ديگر به طور کلي ازدواج با زن پدر را قدغن کرد هر چند به صورت ارث نباشد و بخواهند آزادانه با هم ازدواج کنند.فرمود: و لا تنکحوا ما نکح اباؤکم (3) با زنان پدران خود ازدواج نکنيد.
قرآن کريم هر رسمي که موجب تضييع مهر زنان مي شد منسوخ کرد،از آن جمله اينکه وقتي که مردي نسبت به زنش دلسرد و بي ميل مي شد او را در مضيقه و شکنجه قرار مي داد;هدفش اين بود که با تحت شکنجه قرار دادن او،او را به طلاق راضي کند وتمام يا قسمتي از آنچه به عنوان مهر به او داده از او پس بگيرد.قرآن کريم فرمود: و لاتعضلوهن لتذهبوا ببعض ما اتيتموهن (4) يعني زنان را به خاطر اينکه چيزي از آنها بگيريدو قسمتي از مهري که به آنها داده ايد جبران کنيد، تحت مضيقه و شکنجه قرار ندهيد.
يکي ديگر از آن رسوم اين بود که مردي با زني ازدواج مي کرد و براي او احيانا مهرسنگيني قرار مي داد.اما همينکه از او سير مي شد و هواي تجديد عروسي به سرش مي زد،زن بيچاره را متهم مي کرد به فحشا و حيثيت او را لکه دار مي کرد و چنين وانمودمي کرد که اين زن از اول شايستگي همسري مرا نداشته و ازدواج بايد فسخ شود و من مهري که داده ام بايد پس بگيرم.قرآن کريم اين رسم را نيز منسوخ کرد و جلوي آن راگرفت.
مجموعه آثار ج19، مطهري،مرتضي؛
_______________________________
2- نساء/ 19.
3- نساء/ 22.
4- نساء/ 19.