تاريخ اسلامي

(زمان خواندن: 12 - 23 دقیقه)

قرنها بر انسان گذشت و از تدوين تاريخ بي بهره بود،چه انسان آن دوران خواندن و نوشتن نميدانست و تمام سعيش صرف آن ميگشت که لوازم ضروري زندگي خود را فراهم سازد بعلاوه وضع ساده بدوي انسان آنروز به تدوين تاريخ احتياج نداشت،فقط چيزهائي که در زندگي ساده انسان مؤثر ميشد در خاطرش باقي ميماند،يعني اگر مردم بدوي آن روزگار گرفتار قحطي و جنگ و يا طوفاني ميشدند شرح آن حوادث در نظرشان ميماند و براي آيندگان نقل ميکردند و چون بشر طبعا از شنيدن اخبار عجيب و غريب لذت ميبرد حوادث مزبور بتدريج با افسانه و اغراق آميخته ميگشت و همينکه مدتي از وقوع آن ميگذشت،حوادث با شاخ و برگ هاي زيادي نقل ميشد و از آنرو مي بينيم که داستانهاي باستاني غالبا بصورت اوهام و خرافات در آمده است و در اثر مقتضيات زمان و مکان پاره اي رنگ ديني بخود گرفته بعضي بصورت افسانه هاي رزمي در آمده و قسمتي هم مانند خيالات شاعرانه ظهور کرده است.نمونه اين افسانه هاي تاريخي يکي ايلياد يوناني و ديگر روايات شاهنامه ايراني و مهابهاراته هندي و داستانهاي اعراب بائده (ناپديد شده) ميباشد که در اصطلاح امروز آن را ميتولوژي يا افسانه و افسون ميخوانند.مثلا داستانهائي که عربها از عاد و ثمود و طلسم و جديس و سيل عرم و ملکه بلقيس و مانند آن ميگويند يک سلسله حقايق تاريخي است که بمرورزمان افسانه هائي بر آن افزوده اند.
بعد از اين اخبار مطالب ديگري مانند جنگ هاي قديم عربها و مهاجرت آنان و هم چنين داستان عام الفيل و امثال آن در ضمن تاريخ عرب مذکور است که جنبه حقيقت آن بر افسانه هاي کهن مي چربد و ما قسمتي از آنرا ضمن علوم جاهليت اعراب يادآور شديم.بهر حال هنگامي که اسلام ظهور کرد از علم تاريخ جز آن اخبار و افسانه هائي که گفتيم چيزي در ميان اعراب نبود جز اينکه نسب هاي خود را تا حدي ميدانستند و از ملت هاي مجاور آنان تا حدي که مربوط بخودشان بود مختصر اطلاعي داشتند و از پيشوايان ديني يهود و نصاري مطالب کوتاهي از حوادث توراة و تلمود شنيده بودند که البته صورت تاريخي نداشت بلکه اطلاعات کوتاهي بود که از پاره اي حوادث و وقايع حکايت ميکرد.
از اينرو بايد گفت عربهاي جاهليت از حيث دانستن تاريخ ناتوان ترين مردم دنيا بودند،اما همينکه اسلام آمد مسلمانان بجنگ رفتند و ممالک ديگران را فتح کردند و همينکه از کشورگشائي فارغ شدند به مملکت داري پرداختند و در علم تاريخ مانند ساير علوم اسلامي پيشرفت نمودند و اينکه تاريخ را جزء علوم اسلامي گفتيم نه براي آنست که مسلمانان واضع علم تاريخ شدند بلکه از آن نظر که اسلام تاريخ را براي اعراب (مسلمانان) آورد. پيش گفتيم (ضمن گفتگو از اينکه دانشمندان اسلام بيشتر ايراني بودند) که عربها بيش از هر علمي بشنيدن اخبار گذشتگان علاقه داشتند و همينکه آن اخبار را مي شنيدند با دقت حفظ کرده براي ديگران ميگفتند و پيش از هر چيز بسر گذشت دليران،سخنوران،شاعران و گويندگان علاقه مند بودند.چه که شنيدن اخبار آنان همت بر مي انگيزد و روح انساني را نيرو ميبخشد.
اتفاقا هر يک از خلفاء که هشيارتر و سياس تر بودند بيش از خلفاي ديگر بشنيدن اخبار ابراز علاقه ميکردند.مثلا معاوية بن ابوسفيان نابغه بني اميه هر شب بعد از شام تا پاسي از نيمه شب گذشته (دو سوم شب) با داستان سرايان و اشخاص مطلع شب نشيني داشت و از آنان داستان جنگ عربها-ايرانيان و روميان و غيره را ميشنيد و از شرح حال پادشاهان و طرز مملکت داري و سياست آنان خبر ميگرفت و از حيله ها و تدبيرهاي آنان در اداره امور کشور آگاهي مييافت،آنگاه يک سوم شب را در بستر ميگذراند و همينکه صبح نزديک ميشد عده اي از کتابخوانها که در موقع خواب او مشغول مطالعه کتب تاريخي بودند کنار بستر معاويه ميآمدند و خلاصه آنچه را که راجع بجنگها و سياستمداريها و غيره در کتاب خوانده بودند براي معاويه باز ميگفتند.تصور ميرود که کتب مزبور بزبان يوناني و لاتيني بوده و اخبار مربوط بتاريخ قهرمانان يونان و روم مانند اسکندر،ژولي سزار،هانيبال و غيره در آن کتب ديده ميشده و کتابخوانها (غلامان) آنرا بعربي براي معاويه ترجمه ميکرده اند و جز اين هم نميتواند بود،چه که اعراب پس از معاويه بتاليف کتاب دست زدند.
شکي نيست که شنيدن و خواندن اخبار و سرگذشت بزرگان همت اشخاص را بر مي انگيزد و آنرا بکارهاي مهم وادار ميکند و از همين جهت سرکردگان و سياستمداران بزرگ دنيا (چه عرب و چه غير عرب) اخبار و سرگذشت پيشينيان را با اشتياق تمام گوش ميکردند و اگر بمشکلي دچار مي شدند با شنيدن و خواندن سرگذشت گذشتگان راه چاره را پيدا کرده رفع محظور ميساختند.
ميگويند منصور عباسي چندي در قتل ابومسلم خراساني مردد بود،از طرفي او را رقيب بزرگ خود ميديد و از وي بيم داشت و از طرف ديگر نميخواست مساعدت هاي فوق العاده ابو مسلم را در تاسيس دولت با قتل آن راد مرد پاداش دهد و بقدري در اين انديشه فرومانده بود که غالب شبها تا صبح بيدار ميماند تا آنکه روزي از آن شب زنده داري ها خسته و ناتوان سر برآورد و اسحق بن مسلم عقيلي را خواسته گفت داستان آن پادشاه و قصه حيره را براي من بازگو کن.
اسحق گفت:
«شاپور پادشاه وزير خود را بخراسان فرستاد تا مردم آنجا را باطاعت او (شاپور) دعوت کند،وزير بخراسان رفت و با مردم خراسان بقدري خوشرفتاري کرد که اهالي او را (وزير را) بيش از شاپور خواستار شدند،سپس با اعيان و بزرگان خراسان نزد شاپور بازگشت.شاپور که از ماجرا خبردار بود بطور ناگهان سر وزير را بريده پيش پاي بزرگان خراسان افکند و آنان از بيم جان مطيع شاپور گشتند.»منصور تا اين داستان را شنيد قدري بفکر فرو رفت و وضع خود و شاپور را با وزير و ابومسلم يکسان ديده سر برآورد و اين شعر را خواند:
لذي الحلم قبل اليوم ان تقرع العصا.
و ما علم الانسان الا ليعلمها.
و با خواندن آن شعر فايده شنيدن تجربيات گذشتگان را متذکر شد و سپس به قتل ابومسلم تصميم گرفت و در مدت کوتاهي فکر خود را عملي ساخت.
بدر الدين لؤلؤ فرمانرواي موصل تمام شب هاي ماه رمضان را بشنيدن داستانهاي تاريخي ميگذرانيد و همينقسم ساير فرمانروايان و پادشاهان اسلام علاقه بسياري بتاريخ پيدا کردند بقسميکه در همان اوايل اسلام اين مثل ميان مسلمانان شايع بود:
«پادشاهان علم تاريخ ميخواهند،جنگجويان داستانهاي رزمي ميپسندند و بازرگانان کتاب و حساب دوست دارند.»
همينکه خلفاء ناتوان شدند و قدرت بدست وزيران افتاد خلفاء را از مطالعه کتب تاريخي و سرگذشت پيشينيان منع کردند که مبادا از خواندن آن مطالب چيزي بفهمند و فهم آنان بضرر وزيران تمام شود.
ميگويند مکتفي از وزيرش کتابهائي خواست تا خود را بدان مشغول دارد وزير هم بملازمان خود گفت کتابهاي لازم را تهيه کرده بنظر او برسانند و سپس بخليفه بدهند.اتفاقا کتابهائي از تاريخ و شرح حال وزيران و طريقه جمع آوري ماليات و مانند آن براي خليفه انتخاب شد و تا چشم وزير بآن کتابهاي افتاد فريادش برخاست که «واقعا شما دشمن من هستيد»من گفتم کتابهايي باو بدهيد تا از من و ديگران دست بردارد و با آن سرگرم شود.شما بر عکس کتابهائي آورده ايد که طريقه جمع آوري اموال و آزار وزيران را باو ميآموزد و کشور را از اين خراب تر ساخته کار او را بسامان ميرساند.فوري اين کتابها را برداريد و چيزي باو بدهيد که سرگرم باشد،آنها هم مطابق دستور وزير عمل کردند.
منابع تاريخي اسلامي
منابع تاريخ اسلام متعدد است که بر حسب مقتضيات زمان و پيش آمدها تهيه شده است مثلا:
موقعيکه مسلمانان بجمع آوري قرآن و تفسير و جمع آوري احاديث پرداختند محتاج بآن شدند که از محل (نزول) قرآن (مکه و مدينه) و صدور احاديث و اوضاع و احوال آنروز نيز اطلاعاتي بدست آورند،لذا بتدوين شرح حالات حضرت رسول اکرم (ص) پرداختند.چه که با جمع آوري آن مطالب تمام احتياجات آنان بر طرف ميشد.نخستين کسيکه سيره نبوي را جمع نمود بقول مشهور محمد بن اسحق متوفي بسال 151 هجري ميباشد و کتاب مزبور براي منصور خليفه عباسي تاليف شد ولي بطوريکه مادر کشف الظنون ديديم محمد بن مسلم زهري متوفي بسال 124 نخستين کسي است که در باب غزوه هاي نبوي کتابي تاليف کرده است و اين مؤلف تقريبا بيست و پنجسال قبل از ابن اسحق مرده است.اما از شرح حال آنانکه در وفيات الاعيان درج شده چنين بر ميآيد که اين دو مؤلف همزمان بوده اند و بقول ديگر عروة بن زبير متوفي بسال 93 هجري و يا وهب بن منبه متوفي بسال 114 هجري نخستين کتاب سيره نبوي و شرح غزوات را تاليف کرده اند و در هر حال هيچيک از آن کتابها فعلا موجود نميباشد و قديمترين کتابي راجع بآن موضوعات که اکنون در دست مانده سيره عبدالملک بن هشام متوفي بسال 213 است و بسيره ابن هشام مشهور شده است و ابن هشام هم کتاب خود را از ابن اسحق نقل کرده و در هر حال سيره ابن هشام چندين بار بطبع رسيده است.
چون مسلمانان بوضع ماليات (بر ممالک مسخر شده) مبادرت نمودند در طريقه تسخير آن ممالک اختلاف پيدا کردند که آيا آن مملکت را بزور يا با مذاکره و يا با عهد و پيمان و يا بعنوان تحت الحمايه فتح کرده اند. (چه که ماليات هر يک از آن چند طريقه در شريعت اسلام متفاوت است) و از آنرو خواه ناخواه براي فتح هر کشوري کتابي تاليف کردند تا در آينده وضع ماليات گزاري بر آن مملکت معين باشد و بدان جهت کتاب فتوحات شام تاليف واقدي متوفي بسال 207 هجري و کتاب فتوحات مصر و مغرب تاليف ابن عبدالحکم متوفي بسال 257 هجري و کتاب فتوحات بيت المقدس و غيره پديد آمد آنگاه از مجموع آن کتابها کتابي بنام فتوح البلدان يا فتح الامصار بلاذري متوفي بسال 279 پيدا شد که از معتبرترين و جامع ترين و قديمترين کتب مربوط بآن موضوع ميباشد و فقط تاريخ واقدي بر آن مقدم است ولي اين نکته را بايد در نظر داشت که کتاب واقدي بيشتر بافسانه شبيه است و مبالغات زيادي دارد.

قرنها بر انسان گذشت و از تدوين تاريخ بي بهره بود،چه انسان آن دوران خواندن و نوشتن نميدانست و تمام سعيش صرف آن ميگشت که لوازم ضروري زندگي خود را فراهم سازد بعلاوه وضع ساده بدوي انسان آنروز به تدوين تاريخ احتياج نداشت،فقط چيزهائي که در زندگي ساده انسان مؤثر ميشد در خاطرش باقي ميماند،يعني اگر مردم بدوي آن روزگار گرفتار قحطي و جنگ و يا طوفاني ميشدند شرح آن حوادث در نظرشان ميماند و براي آيندگان نقل ميکردند و چون بشر طبعا از شنيدن اخبار عجيب و غريب لذت ميبرد حوادث مزبور بتدريج با افسانه و اغراق آميخته ميگشت و همينکه مدتي از وقوع آن ميگذشت،حوادث با شاخ و برگ هاي زيادي نقل ميشد و از آنرو مي بينيم که داستانهاي باستاني غالبا بصورت اوهام و خرافات در آمده است و در اثر مقتضيات زمان و مکان پاره اي رنگ ديني بخود گرفته بعضي بصورت افسانه هاي رزمي در آمده و قسمتي هم مانند خيالات شاعرانه ظهور کرده است.نمونه اين افسانه هاي تاريخي يکي ايلياد يوناني و ديگر روايات شاهنامه ايراني و مهابهاراته هندي و داستانهاي اعراب بائده (ناپديد شده) ميباشد که در اصطلاح امروز آن را ميتولوژي يا افسانه و افسون ميخوانند.مثلا داستانهائي که عربها از عاد و ثمود و طلسم و جديس و سيل عرم و ملکه بلقيس و مانند آن ميگويند يک سلسله حقايق تاريخي است که بمرورزمان افسانه هائي بر آن افزوده اند.
بعد از اين اخبار مطالب ديگري مانند جنگ هاي قديم عربها و مهاجرت آنان و هم چنين داستان عام الفيل و امثال آن در ضمن تاريخ عرب مذکور است که جنبه حقيقت آن بر افسانه هاي کهن مي چربد و ما قسمتي از آنرا ضمن علوم جاهليت اعراب يادآور شديم.بهر حال هنگامي که اسلام ظهور کرد از علم تاريخ جز آن اخبار و افسانه هائي که گفتيم چيزي در ميان اعراب نبود جز اينکه نسب هاي خود را تا حدي ميدانستند و از ملت هاي مجاور آنان تا حدي که مربوط بخودشان بود مختصر اطلاعي داشتند و از پيشوايان ديني يهود و نصاري مطالب کوتاهي از حوادث توراة و تلمود شنيده بودند که البته صورت تاريخي نداشت بلکه اطلاعات کوتاهي بود که از پاره اي حوادث و وقايع حکايت ميکرد.
از اينرو بايد گفت عربهاي جاهليت از حيث دانستن تاريخ ناتوان ترين مردم دنيا بودند،اما همينکه اسلام آمد مسلمانان بجنگ رفتند و ممالک ديگران را فتح کردند و همينکه از کشورگشائي فارغ شدند به مملکت داري پرداختند و در علم تاريخ مانند ساير علوم اسلامي پيشرفت نمودند و اينکه تاريخ را جزء علوم اسلامي گفتيم نه براي آنست که مسلمانان واضع علم تاريخ شدند بلکه از آن نظر که اسلام تاريخ را براي اعراب (مسلمانان) آورد. پيش گفتيم (ضمن گفتگو از اينکه دانشمندان اسلام بيشتر ايراني بودند) که عربها بيش از هر علمي بشنيدن اخبار گذشتگان علاقه داشتند و همينکه آن اخبار را مي شنيدند با دقت حفظ کرده براي ديگران ميگفتند و پيش از هر چيز بسر گذشت دليران،سخنوران،شاعران و گويندگان علاقه مند بودند.چه که شنيدن اخبار آنان همت بر مي انگيزد و روح انساني را نيرو ميبخشد.
اتفاقا هر يک از خلفاء که هشيارتر و سياس تر بودند بيش از خلفاي ديگر بشنيدن اخبار ابراز علاقه ميکردند.مثلا معاوية بن ابوسفيان نابغه بني اميه هر شب بعد از شام تا پاسي از نيمه شب گذشته (دو سوم شب) با داستان سرايان و اشخاص مطلع شب نشيني داشت و از آنان داستان جنگ عربها-ايرانيان و روميان و غيره را ميشنيد و از شرح حال پادشاهان و طرز مملکت داري و سياست آنان خبر ميگرفت و از حيله ها و تدبيرهاي آنان در اداره امور کشور آگاهي مييافت،آنگاه يک سوم شب را در بستر ميگذراند و همينکه صبح نزديک ميشد عده اي از کتابخوانها که در موقع خواب او مشغول مطالعه کتب تاريخي بودند کنار بستر معاويه ميآمدند و خلاصه آنچه را که راجع بجنگها و سياستمداريها و غيره در کتاب خوانده بودند براي معاويه باز ميگفتند.تصور ميرود که کتب مزبور بزبان يوناني و لاتيني بوده و اخبار مربوط بتاريخ قهرمانان يونان و روم مانند اسکندر،ژولي سزار،هانيبال و غيره در آن کتب ديده ميشده و کتابخوانها (غلامان) آنرا بعربي براي معاويه ترجمه ميکرده اند و جز اين هم نميتواند بود،چه که اعراب پس از معاويه بتاليف کتاب دست زدند.
شکي نيست که شنيدن و خواندن اخبار و سرگذشت بزرگان همت اشخاص را بر مي انگيزد و آنرا بکارهاي مهم وادار ميکند و از همين جهت سرکردگان و سياستمداران بزرگ دنيا (چه عرب و چه غير عرب) اخبار و سرگذشت پيشينيان را با اشتياق تمام گوش ميکردند و اگر بمشکلي دچار مي شدند با شنيدن و خواندن سرگذشت گذشتگان راه چاره را پيدا کرده رفع محظور ميساختند.
ميگويند منصور عباسي چندي در قتل ابومسلم خراساني مردد بود،از طرفي او را رقيب بزرگ خود ميديد و از وي بيم داشت و از طرف ديگر نميخواست مساعدت هاي فوق العاده ابو مسلم را در تاسيس دولت با قتل آن راد مرد پاداش دهد و بقدري در اين انديشه فرومانده بود که غالب شبها تا صبح بيدار ميماند تا آنکه روزي از آن شب زنده داري ها خسته و ناتوان سر برآورد و اسحق بن مسلم عقيلي را خواسته گفت داستان آن پادشاه و قصه حيره را براي من بازگو کن.
اسحق گفت:
«شاپور پادشاه وزير خود را بخراسان فرستاد تا مردم آنجا را باطاعت او (شاپور) دعوت کند،وزير بخراسان رفت و با مردم خراسان بقدري خوشرفتاري کرد که اهالي او را (وزير را) بيش از شاپور خواستار شدند،سپس با اعيان و بزرگان خراسان نزد شاپور بازگشت.شاپور که از ماجرا خبردار بود بطور ناگهان سر وزير را بريده پيش پاي بزرگان خراسان افکند و آنان از بيم جان مطيع شاپور گشتند.»منصور تا اين داستان را شنيد قدري بفکر فرو رفت و وضع خود و شاپور را با وزير و ابومسلم يکسان ديده سر برآورد و اين شعر را خواند:
لذي الحلم قبل اليوم ان تقرع العصا.
و ما علم الانسان الا ليعلمها.
و با خواندن آن شعر فايده شنيدن تجربيات گذشتگان را متذکر شد و سپس به قتل ابومسلم تصميم گرفت و در مدت کوتاهي فکر خود را عملي ساخت.
بدر الدين لؤلؤ فرمانرواي موصل تمام شب هاي ماه رمضان را بشنيدن داستانهاي تاريخي ميگذرانيد و همينقسم ساير فرمانروايان و پادشاهان اسلام علاقه بسياري بتاريخ پيدا کردند بقسميکه در همان اوايل اسلام اين مثل ميان مسلمانان شايع بود:
«پادشاهان علم تاريخ ميخواهند،جنگجويان داستانهاي رزمي ميپسندند و بازرگانان کتاب و حساب دوست دارند.»
همينکه خلفاء ناتوان شدند و قدرت بدست وزيران افتاد خلفاء را از مطالعه کتب تاريخي و سرگذشت پيشينيان منع کردند که مبادا از خواندن آن مطالب چيزي بفهمند و فهم آنان بضرر وزيران تمام شود.
ميگويند مکتفي از وزيرش کتابهائي خواست تا خود را بدان مشغول دارد وزير هم بملازمان خود گفت کتابهاي لازم را تهيه کرده بنظر او برسانند و سپس بخليفه بدهند.اتفاقا کتابهائي از تاريخ و شرح حال وزيران و طريقه جمع آوري ماليات و مانند آن براي خليفه انتخاب شد و تا چشم وزير بآن کتابهاي افتاد فريادش برخاست که «واقعا شما دشمن من هستيد»من گفتم کتابهايي باو بدهيد تا از من و ديگران دست بردارد و با آن سرگرم شود.شما بر عکس کتابهائي آورده ايد که طريقه جمع آوري اموال و آزار وزيران را باو ميآموزد و کشور را از اين خراب تر ساخته کار او را بسامان ميرساند.فوري اين کتابها را برداريد و چيزي باو بدهيد که سرگرم باشد،آنها هم مطابق دستور وزير عمل کردند.
منابع تاريخي اسلامي
منابع تاريخ اسلام متعدد است که بر حسب مقتضيات زمان و پيش آمدها تهيه شده است مثلا:
موقعيکه مسلمانان بجمع آوري قرآن و تفسير و جمع آوري احاديث پرداختند محتاج بآن شدند که از محل (نزول) قرآن (مکه و مدينه) و صدور احاديث و اوضاع و احوال آنروز نيز اطلاعاتي بدست آورند،لذا بتدوين شرح حالات حضرت رسول اکرم (ص) پرداختند.چه که با جمع آوري آن مطالب تمام احتياجات آنان بر طرف ميشد.نخستين کسيکه سيره نبوي را جمع نمود بقول مشهور محمد بن اسحق متوفي بسال 151 هجري ميباشد و کتاب مزبور براي منصور خليفه عباسي تاليف شد ولي بطوريکه مادر کشف الظنون ديديم محمد بن مسلم زهري متوفي بسال 124 نخستين کسي است که در باب غزوه هاي نبوي کتابي تاليف کرده است و اين مؤلف تقريبا بيست و پنجسال قبل از ابن اسحق مرده است.اما از شرح حال آنانکه در وفيات الاعيان درج شده چنين بر ميآيد که اين دو مؤلف همزمان بوده اند و بقول ديگر عروة بن زبير متوفي بسال 93 هجري و يا وهب بن منبه متوفي بسال 114 هجري نخستين کتاب سيره نبوي و شرح غزوات را تاليف کرده اند و در هر حال هيچيک از آن کتابها فعلا موجود نميباشد و قديمترين کتابي راجع بآن موضوعات که اکنون در دست مانده سيره عبدالملک بن هشام متوفي بسال 213 است و بسيره ابن هشام مشهور شده است و ابن هشام هم کتاب خود را از ابن اسحق نقل کرده و در هر حال سيره ابن هشام چندين بار بطبع رسيده است.
چون مسلمانان بوضع ماليات (بر ممالک مسخر شده) مبادرت نمودند در طريقه تسخير آن ممالک اختلاف پيدا کردند که آيا آن مملکت را بزور يا با مذاکره و يا با عهد و پيمان و يا بعنوان تحت الحمايه فتح کرده اند. (چه که ماليات هر يک از آن چند طريقه در شريعت اسلام متفاوت است) و از آنرو خواه ناخواه براي فتح هر کشوري کتابي تاليف کردند تا در آينده وضع ماليات گزاري بر آن مملکت معين باشد و بدان جهت کتاب فتوحات شام تاليف واقدي متوفي بسال 207 هجري و کتاب فتوحات مصر و مغرب تاليف ابن عبدالحکم متوفي بسال 257 هجري و کتاب فتوحات بيت المقدس و غيره پديد آمد آنگاه از مجموع آن کتابها کتابي بنام فتوح البلدان يا فتح الامصار بلاذري متوفي بسال 279 پيدا شد که از معتبرترين و جامع ترين و قديمترين کتب مربوط بآن موضوع ميباشد و فقط تاريخ واقدي بر آن مقدم است ولي اين نکته را بايد در نظر داشت که کتاب واقدي بيشتر بافسانه شبيه است و مبالغات زيادي دارد.

طبقات و غزوه ها

پيش گفتيم که مسلمانان براي فهم قرآن و حديث و نحو و ادب و تحقيق در آن مسائل محتاج بدست آوردن سند و مدرک بودند تا ميان روايات صحيح و سقيم و ضعيف و معتبر فرق بگذارند و اين موضوع محتاج باطلاع از حالات راويان و ناقلان اخبار بود و خواه ناخواه يکي از شرايط اجتهاد در فقه اين شد که مجتهد از حال راويان با خبر باشد و اوضاع و احوال زمان آنها را بداند تا بتواند اخبار راست و دروغ را از هم تشخيص بدهد،در نتيجه اين پيش آمد دانشمندان مجبور شدند راويان را بطبقات مختلف اديبان،فقيهان،نحودانها،علماي علوم طبيعي و غيره تقسيم بندي کنند و لذا طبقات شعراء،ادباء،فقهاء،پهلوانان،حديث گويان،نحودان ها،لغت دانها،مفسران،متکلمان،قرآن خوانها،حفاظ،پزشکان،نسب شناسان حتي نديمان و مغنيان پديد آمد و درباره هر يک از اين طبقات کتابهاي متعددي تاليف شد و از آنرو کتب مربوط بشرح حال اشخاص در ميان مسلمانان بيش از هر ملت ديگر پيدا شد.
قديمترين کتاب طبقات که فعلا در دست است کتاب صحابه تاليف محمد بن سعيد معروف بواقدي متوفي بسال 230 هجري است که بيش از پانزده مجلد ميشود و شرح حال صحابه و تابعين خلفاء تا زمان مؤلف در آن درج است.اين کتاب در کتابخانه هاي مهم دنيا متفرق بود،و از آنجمله جلد دوم آن در کتابخانه خديوي مصر ديده ميشد و اکنون که ما اين کتاب خود را مينويسيم عده اي از خاورشناسان آلمان شروع بجمع آوري و چاپ تمام مجلدات آن کتاب (واقدي) کرده اند و جلد اول آن از چاپ درآمده است.
سپس کتاب طبقات الشعراء تاليف ابن قتيبه متوفي بسال 276 هجري است که در سال 1904 ميلادي با توجه پرفسور ديکويه خاورشناس نامي هلند در ليدن چاپ شده است،پس از اين دو کتاب تاليفات بسياري در طبقات رجال پديد آمد و از مجموعه آن کتابها کتابهاي مبسوط تازه وفيات الاعيان،وافي في الوفيات-فوات الوفيات و غيره پيدا شد که تفصيل آن خواهد آمد.علاوه بر کتب مربوط بطبقات،کتابهاي ديگري راجع بتاريخ شهرها نيز تاليف شد مثل تاريخ دمشق تاليف ابن عساکر در هشتاد جلد و تاريخ بغداد تاليف خطيب بغدادي و غيره که در ضمن آن کتب نيز شرح حال رجال مربوط ذکر شده است و هم چنين طالبان علم و ادب براي جمع آوري اشعار و لغات عرب بصحراي عربستان مسافرت ميکردند و از زبان صحرانشينان مطالبي ميشنيدند و چنانکه گفتيم مجموع آن معلومات را بنام کتابهاي ادبي تاليف مينمودند و البته مطالب مهم تاريخي از آن تاليف بدست مي آمد چنانکه ابن يونس ميگويد:«اگر شعر فرزدق نبود نصف اخبار و اطلاعات از بين ميرفت.»
پس از اينکه امويان دست به بيداد زدند مردم بياد خلفاء راشدين و نيکوکاري آنها افتادند و اين خود بديهي است که در بحبوبه ظلم بيشتر از عدل و داد ياد ميشود از آنرو در آن دوره کتابهائي در حالات خلفاء راشدين و يا بطور کلي در حالات خلفاء تاليف شد و قديمترين آن تاريخ دينوري متوفي بسال 281 ميباشد.همين قسم کتابهائي مخصوص حالات وزيران-رؤساي شهرباني-مردمان باهوش-عاشقان-بخيلان و غيره تاليف شد.
تاريخ عمومي
تا نيمه قرن سوم هجري کتب تاريخي مسلمانان و طبقات و تاريخ جنگها و فتح ها محدود بود،از آن زمان ببعد بتدوين تاريخ عمومي ممالک و ملل قديم و جديد مشغول شدند و قديم ترين تاريخ عمومي اسلامي تاريخ ابن واضح معروف بيعقوبي در دو مجلد است که يک مجلد آن مربوط بتاريخ يهود و هند و يونان و روم و ايران و غيره و جلد ديگر راجع بتاريخ اسلام از آغاز تا زمان معتمد عباسي است که در سال 256 بخلافت رسيد.پس از يعقوبي تاريخ ابن جرير طبري مفسر مشهور متوفي بسال 310 ميباشد.تاريخ طبري تاريخ بزرگي است که بترتيب سال تنظيم شده و تا سال 302 ميآيد، فرغاني تکمله اي بر آن نگاشته که تا سال 312 ميباشد و هر دو کتاب بچاپ رسيده است.
سپس تاريخ مسعودي متوفي بسال 346 هجري موسوم بمروج الذهب است که علاوه بر تاريخ،وضع شهرها و درياها و حيوانات و غيره بترتيب در آن نگاشته شده و براي هر دولت و ملتي ابوابي جداگانه تدوين گشته است.مسعودي کتابي ديگر بنام اخبار الزمان داشته که در دست نيست و از قراريکه در مروج الذهب اشاره کرده کتاب مزبور نيز مفصل بوده است و بعد کتاب تاريخ سني ملوک الارض تاليف حمزه اصفهاني است که در سال 350 هجري تاليف آنرا باتمام رسانيده است.
تا قرن هفتم هجري تاريخ عمومي و خصوصي مسلمانان کم و بيش در همين زمينه ها بوده است،در آن هنگام دولتهاي عربي اسلامي (عباسيان عراق،فاطميان مصر،امويان اندلس) منقرض شدند و حکومت هاي ترک و کرد و بربر پديد آمدند و مردم در صدد تاليف تاريخ گذشته شدند.لذا مختصر آن را مفصل ساختند و پراکنده ها را گرد آورده مرتب نمودند و چيزهائي بر آن افزودند و تاريخ هاي مبسوطي نگاشتند که جامع ترين و دقيق ترين و کامل ترين آن تاريخ کامل ابن اثير متوفي بسال 630 هجري است،ابن اثير تمام تاريخ طبري را بطور اختصار با حذف اسناد ذکر نموده و آنچه در زمان طبري در اندلس روي داده و طبري ننوشته در کتاب کامل آورده و آنچه بعد از طبري واقع شده نيز در کامل ابن اثير موجود است،ابن اثير هم مثل طبري کتاب خود را از روي تاريخ سال مرتب کرده است.کتاب مزبور دوازده جلد بزرگ و بطبع رسيده است.پس از ابن اثير ابو الفداء فرمانرواي حماة متوفي بسال 732 تاريخ ديگري نوشته که عبارت از مختصر کامل است و اضافاتي از شرح حال ادباء و علماء و اخبار جاهليت دارد و بترتيب سال مرتب شده در سه جلد بطبع رسيده است.ديگر تاريخ عمرو بن وردي متوفي بسال 749 هجري است که تاريخ ابوالفداء را مختصر کرده است.
بعد از آنان ابن خلدون نابغه در موقعي پديد آمد که عرب و دولت عرب بکلي از بين رفته و تاريخ آنان عبرت اهل تاريخ شده بود.ابن خلدون که دانشمند با فکر و منطقي بود در آنموقع تاريخ مشهور خود را تاليف کرد و بجاي اينکه آنرا از روي سال مرتب سازد بترتيب دولتها مرتب نمود و مطالب بسياري که تا آنموقع تاليف نشده بود از تاريخ اندلس و مغرب در کتاب خود آورد.مزيت عمده تاريخ ابن خلدون از مقدمه اي است که بر اساس فلسفه تاريخ نوشته شده و پيش از وي نه يوناني ها و نه رومي ها هيچکدام چنان کتابي در فلسفه تاريخ ننگاشته بودند بقسمي که فعلا شهرت آنان محتاج بتوصيف ما نميباشد.
پاره اي از تاريخ نويسان روش ديگري در تاريخ نويسي پيش گرفتند باين معني که راجع بشهرها تاريخ نوشتند و در ضمن شرح و توصيف آن شهرها احوالات مردمان مهم آن بلاد را نيز نگاشتند.مفصل ترين اين نوع کتابها کتاب تاريخ بغداد تاليف خطيب بغدادي متوفي بسال 463 هجري ميباشد و ديگر تاريخ دمشق تاليف ابن عساکر در هشتاد جلد متوفي بسال 571 هجري ميباشد.اين هر دو کتاب بچاپ رسيده ولي تاريخ دمشق بيش از تاريخ بغداد يافت ميشود.همين قسم کتاب خطط کندي-خطط قضاعي و خطط مقريزي درباره تاريخ مصر و اخبار مصر القاهره تاليف ابوالمحاسن و سيوطي از آن نوع کتابهائي است که شرح حال رجال را ضمن شرح شهرها در آن گنجانيده اند و کتاب خطط مقريزي از همه آن کتابها مشهورتر ميباشد.
شرح حال رجال و قاموس اعلام
در قرن اول هجري شرح حال رجال را چنانکه گفتيم از روي طبقات و بمناسبت حرفه و دانش آنان مينوشتند و همينکه معارف اسلامي پيشرفت کرده توسعه يافت،مؤلفين بطبقه بندي تاليفات پرداختند و پاره اي تاريخ نويسان زبردست ظهور کرده از کتب طبقات و غيره بترتيب حرف هجاء شرح حال رجال را استخراج و تاليف نمودند.
مشهورترين آن کتابها (وفيات الاعيان) ابن خلکان متوفي بسال 681 ميباشد.ديگر فوات الوفيات تاليف صلاح الدين کتبي متوفي بسال 764 که در واقع مستدرک ابن خلکان است و هر دوي اين کتاب بچاپ رسيده است.پس از آن کتاب الوافي في الوفيات تاليف صلاح الدين صفدي متوفي بسال 764 هجري ميباشد،اين کتاب که در چندين مجلد تاليف شده تاکنون بچاپ نرسيده و تمام مجلدات آن در يکجا ديده نشده بلکه در کتابخانه هاي اروپا پراکنده است.همينقسم کتاب مرآة الزمان تاليف سبط بن جوزي متوفي بسال 654 در چهل مجلد پراکنده است و طبع هم نشده است.راجع برجال اندلس کتابهاي بسياري نوشته اند که مشهورترين آن کتاب (الصله) تاليف ابن بشکوال متوفي بسال 578 هجري و کتاب (المعجم) تاليف ابن آبار و غيره است.
پاره اي از اين تاليفات که بترتيب حروف هجاء جمع آوري شده (معجم ها) مخصوص به يک گروه و يا طبقه ميباشد مانند اسد الغابه در اخبار صحابه تاليف ابن اثير مؤلف تاريخ کامل در پنج جلد بچاپ رسيده است و ديگر تراجم الحکماء ابن قفطي که بچاپ نرسيده است.
اما بسياري از مطالب تاريخي و شرح حال رجال در کتابهاي ادبي درج شده مانند اغاني عقد الفريد-کشکول-مستظرف-بيان و التبيين و غيره که ضمن مطالب ادبي شرح حال و تاريخ هم در آن ديده ميشود.گاه در کتابهاي مربوط بعلوم طبيعي مطالب تاريخي يافت ميشود مانند حيوة الحيوان دميري که داراي مطالب مهم تاريخي ميباشد بقسميکه در ساير کتب تاريخي چنان مطالبي يافت نميشود.
يکي از مزاياي علم تاريخ عرب آنکه در تواريخ آنها شرح حال رجال،آن هم به ترتيب قاموس (فرهنگ) نگاشته شده و پيش از عربها کسي مانند آنها فرهنگ تاريخي تاليف نکرده و اين ترتيب را سايرين از عربها اقتباس نمودند و عده اي از اين قاموس ها (فرهنگ هاي منظم) واقعا گنجينه اي از علوم تاريخ و جغرافيا و ادبيات و ساير علوم محسوب ميگردد.مثلا در وفيات الاعيان بيش از 820 شرح حال بترتيب حروف هجاء ذکر شده است.بعلاوه در طي صحبت از شرح حال عده اي از رجال شرح حال اشخاص جديدي نوشته شده است.ديگر از مزيت هاي اين کتاب آنکه نام اشخاص،تاريخ ولادت و وفات آنها و همچنين نام بلاد را بترتيب حروف هجاء ذکر کرده و داراي پاره اي فوايد علمي و ادبي است که در ساير کتابهاي مانند آن موجود نيست،همين قسم در فوات الوفيات بيش از 450 شرح حال ذکر شده که ابن خلکان هيچ يک از آنانرا شرح نداده است.کتاب الوافي في الوفيات-اسد الغابه في اخبار الصحابه-کتاب تراجم-الحکما از همان قاموسهاي فرهنگي بسيار سودمند بشمار مي آيد،علاوه بر قاموسهاي مزبور کتابهاي ديگري در شرح حال رجال تدوين شده که بترتيب الفبا نميباشد مانند طبقات الاطباء-طبقات الفقهاء-طبقات الشعراء و غيره که نيکوترين آن کتاب طبقات الاطباء ابن ابي صبيعه متوفي بسال 668 هجري است چه در کتاب مزبور تاريخ علم طب و شرح حال اطباء و علم علماء و فلسفه و فلاسفه يونان و ايران و هند و کلده و عرب و مسلمان بترتيب شهرها و قرنها ذکر شده است.
بعلاوه تاليفات آن دانشمندان و اوضاع اجتماعي زمان آنان و آداب و رسوم آن ايام تماما در اين کتاب درج است.کتاب مزبور بطبع رسيده و در دسترس عموم ميباشد.
شماره کتب تاريخي مسلمانان
مسلمانان بيش از هر ملت ديگر (باستثناي ملل عصر جديد) در تاريخ پيشرفت کرده و کتاب نوشتند بقسميکه در کشف الظنون نام 1300 کتاب تاريخي ذکر شده است و اين عدد بجز کتابهائي است که در شرح آن تواريخ نوشته شده است و يا کتابهائي که در تلخيص آن تواريخ تاليف شده و يا کتبي که در تاريخ تدوين شده بوده و از دست رفته که نام هيچ يک از آنها در کشف الظنون نيست و با رعايت اين مراتب مسلم ميگردد که کتابهاي تاريخي مسلمانان بسيار بوده و قسمتي از آن مفقود گشته است.مثلا مسعودي در مقدمه کتاب مروج الذهب خود نام کتب تاريخي را برده که در زمان او موجود بوده و از آن کتابها ذکر شده است.با اينوصف اگر تمام کتابهاي تاريخي عرب در دست بود از چندين هزار بيش ميشد و قاعدتا پاره اي از آن کتب در هشتاد و پنجاه و چهل و يا لااقل پنج و ده جلد و يا بيش و کم بوده است.
پاره اي از اين کتابهاي تاريخي با بهترين طرزي بترتيب سنوات (مثل تاريخ طبري-ابن اثير و ابوالفداء و غيره) و پاره اي بترتيب اسامي ملت ها و دولت ها (مثل تاريخ مسعودي-ابن خلدون-فخري) و پاره اي بترتيب اسامي شهرها و پادشاهان تدوين شده است و غالب آنان با انشاي عالي تاليف گشته و علاوه بر مطالب تاريخي داراي نکات مهم سودمند ميباشد و بيشتر مطالب آن کتب با حقيقت وفق ميدهد.چه مورخين عرب بذکر سند و تحقيق در صحت اسناد تاريخي عادت داشتند.فقط در قرن اول هجري از روي طمع کاري و يا هوسهاي سياسي و غيره،دسته اي از تاريخ نويسان از سادگي عربها سوء استفاده کرده مطالب نادرستي در جزء تاريخ حقيقي قالب زده اند.
عيوب مورخين اسلام چه بوده است؟
با اين حال ناچار بايد براي کشف حقيقت پاره اي از عيوب مورخين اسلام را نيز يادآور شويم و آن اينکه آنان بذکر سند اکتفا کرده مطالب تاريخي را بدون قياس و منطق و بررسي علمي ذکر نموده اند و از يک يا چند راوي شرح حال و جريان وقايع را همانطور که گفته درج کرده اند.در صورتيکه بنابر آنچه ذکر شد در قرن اول اسلام نظر بپاره اي جهات بعضي احاديث و اخبار نامربوط در آن زمينه ها جعل شده است.
ديگر از انتقادات و ايرادات وارد بر مورخين اسلام آنکه بذکر اخبار مربوط بجنگ و فتح و عزل و نصب و ولادت اکتفاء نموده و از شرح تاريخ علوم و ادبيات و اوضاع اجتماعي و پيشرفت تمدن و موجبات آن و نتايج آن و مقايسه اوضاع سياسي خودداري نموده اند مگر در بعضي موارد که ضمن گفتگو از ساير مطالب (نه مستقلا) بآن مسائل نيز اشاره اي نموده اند و کمتر ديده شده که يک مورخ مسلمان نظر خود را درباره يک حادثه اي اظهار کند و يا ملاحظاتي راجع به يک موضوع تاريخي ذکر نمايد و يا از خليفه و اميري انتقاد نمايد،اگر چه حتم داشته باشد که انتقاد او نه فقط خليفه وقت را بخشم نمي آورد بلکه خليفه را خشنود ميسازد،مثلا پس از امويان،عباسيان بخلافت رسيدند و ريشه بني اميه را درآوردند اما بجز پاره موارد استثنائي (و آنهم در ضمن ساير مطالب) ديده نشده است که مورخين دوره عباسي از خلفاي اموي بد بنويسند و شايد اين سکوت تاريخ نويسان مسلمانان مربوط بمسائل شرعي و ديني است که نخواسته اند از هم کيشان خويش انتقاد کنند.در نتيجه همينکه ميان دو خليفه يا امير مسلمان جنگ و کشمکش روي ميداده است تاريخ نويسان مسلمان بپاس احترام مذهب به هيچکدام بد نميگفته اند و جريان قضايا را بسادگي نوشته اظهار نظر را بخواننده واگذار ميکردند و همين رويه بيطرفانه و عدم نظر باعث شد که ما براي کشف حقايق از تواريخ اسلامي دچار رنج بسيار شده ايم.
و شايد علت ديگر سکوت مورخين از انتقاد آن بوده که از اميران و بزرگان استفاده کنند و بآنان نزديک شوند،زيرا در غالب موارد خلفاء و سلاطين و امراء از دانشمندان ميخواستند بنام آنها کتاب تاليف کنند و آنان هم براي گرفتن جايزه از انتقاد چشم پوشيده مطالبي بر خلاف حقيقت مينوشتند.از برجسته ترين نمونه اين جريان يکي موضوع تاريخ نويسي ابو اسحق صابي نويسنده مشهور است که بخواهش عضد الدوله ديلمي تاريخي بنام (تاجي) راجع بآل بويه نگاشت و بطوريکه ابن خلکان ميگويد يکي از دوستان صابي در موقع تاليف کتاب بروي وارد شده پرسيد چه مينويسي؟صابي گفت:
«يک مشت دروغ و چرند و پرند بهم ميبافم ».
گاه هم نويسنده بواسطه دشمني با شخصي شرح حال او را بر خلاف واقع مينگاشت چنانکه فتح بن خاقان در نگاشتن شرح حال ابن باجه فيلسوف اندلسي همان رويه را گرفته است.
در هر حال مورخين اسلام بندرت چيز بدي از اميران و وزيران و سلاطين و خلفاء در تواريخ خود نگاشته اند باستثناي ابن خلدون و فخري مؤلف آداب السلطانيه که تا حدي حق انتقاد را اداء نموده اند.اما فخري چون شيعي مذهب بوده از خلفاي عباسي بدگوئي کرده است.مثلا مورخ مزبور داستاني از هرون و ابو نواس ذکر ميکند آنگاه يکي از اشعار ابو نواس را براي نمونه ميگويد.
ترجمه شعر ابو نواس:
«اي خليفه تو مرا ترساندي،سپس از ترس خدا مرا از ترس رها ساختي ».
فخري پس از ذکر اين شعر ميگويد واقعا ابونواس بي جا گفته که هرون ابدا از خدا ترس نداشت و اگر داشت به آل علي (ع) فرزندان دختر پيغمبر (ص) آن ستمها را روا نميداشت... اينگونه آشکارگوئي و انتقاد در تاريخهاي اسلامي يافت نميشود مگر در موارد مخصوص که سني ها از شيعه ها و شيعه ها از سني ها انتقادهاي تندي ميکنند ولي ابن خلدون از هر دولت و يا فرمانروائي که انتقاد کرده با ادله منطقي و مقياس فلسفي آن را تطبيق نموده است.
ديگر از عيوب تواريخ اسلامي آنکه در ذکر مطالب رعايت عفت قلم را نکرده اند و کلمات زشت و رکيک و يا حوادث و اتفاقات شرم آور را عينا نوشته و آنرا يکنوع شيرين کاري و خوشمزگي (احماض) خوانده اند و از آن جمله اشعار بي معني هرزه اي است که در تواريخ اسلامي عينا نقل شده است و شايد هم که در زمان آنان ذکر آن قبيل مطالب بر خلاف ادب نبوده و مقتضيات زمان ذکر آنرا ايجاب ميکرده است.اما بايد انصاف داد که بعضي از آنان (تاريخ نويسان) مانند ابن خلکان از اين عيب منزه هستند،مثلا مورخ مزبور شرح حال حسين محمد متخلص به بارع يکي از شعراي مشهور را مينويسد، سپس در ضمن حالات آن شاعر مينويسد که شخصي قصيده اي براي بارع گفته و بارع هم قصيده اي در پاسخ او سروده است و بيت اول آن قصيده را نيز ذکر نموده آنگاه ميگويد اگر در آن قصيده فحش و کلمات رکيک نبود همه آنرا مينوشتيم.
منابع مقاله:
تاريخ تمدن اسلام ، زيدان، جرجي؛

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page