فرق بین شریعت و ملت در اصطلاح قرآن

(زمان خواندن: 3 - 6 دقیقه)

علامه طباطبایی
کلمه شریعت به معناى طریق است، و اماکلمه دین و کلمه ملت معناى طریقه خاصى است، یعنى طریقه‏ اى که انتخاب واتخاذ شده‏ باشد، لیکن ظاهرا در عرف و اصطلاح قرآن کریم کلمه شریعت در معنائى استعمال مى‏شود که‏ خصوصى‏ تر از معناى‏دین است، همچنانکه آیات زیر بر آن دلالت دارد، توجه بفرمائید: ، و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل‏منه، و هو فى الاخرة من‏الخاسرین که از این دو آیه به خوبى بر مى‏آید هر طریقه و مسلکى‏ در پرستش خداى تعالى‏ دین هست ولى دین مقبول درگاه خدا تنها اسلام است، پس دین از نظر قرآن معنائى عمومى و وسیع ‏دارد، حال اگر آن دو آیه را ضمیمه کنیم به آیه زیر که مى‏فرماید:لکل جعلنا منکم‏شرعة و منهاجا - براى هر یک از شما پیامبران ‏شرعه و منهاجى قرار دادیم، و به آیه ثم‏جعلناک على‏شریعة من الامر فاتبعها ، این معنا بدست مى‏آید که شریعت عبارت است از طریقه‏ اى خاص، یعنى ‏طریقه‏ اى که براى امتى از امت‏ها و یا پیامبرى از پیامبران مبعوث به‏ شریعت تعیین و آماده شده باشد، مانندشریعت نوح، و شریعت ابراهیم، و شریعت موسى، وشریعت عیسى، و شریعت محمد(ص)، و اما دین عبارت است از سنت وطریقه‏ الهیه حال خاص به هر پیامبرى و یا هر قومى که مى‏خواهد باشد، پس کلمه دین معنائى‏ عمومى ‏تر از کلمه شریعت‏ دارد، و به همین جهت است که شریعت نسخ مى ‏پذیرد، ولى دین به‏ معناى عمومى ‏اش قابل نسخ نیست.
البته در این میان فرق دیگرى نیز بین شریعت و دین هست و آن این است که‏ کلمه دین‏را مى‏توان هم به یک نفر نسبت داد و هم به جماعت، حال هر فردى‏و هر جماعتى که‏ مى‏خواهد باشد ولى کلمه شریعت رانمى‏شود به یک نفر نسبت داد، و مثلا گفت فلانى‏ فلان شریعت را دارد، مگر آن که یک نفر آورنده آن‏ شریعت و یا قائم به امر آن باشد، پس‏مى‏شود گفت دین مسلمانان و دین یهودیان و دین عیسویان و نیز مى‏شود گفت‏ شریعت‏ مسلمانان‏ و یهودیان همچنان که مى‏توان گفت دین و شریعت‏ خدا و دین و شریعت محمد(ص) و دین زید و عمروو...ولى نمى‏توان گفت‏ شریعت‏ زید و عمرو، و شاید علت آن این باشد که در معناى کلمه شریعت بوئى از یک معناى حدثى‏ هست و آن عبارت است از تمهید طریق و نصب آن، پس‏ مى‏توان گفت‏ شریعت عبارت است از طریقه‏ اى که خدا مهیا و آماده کرده و یا طریقه‏ اى‏ که‏ براى فلان پیغمبر و یا فلان امت معین شده، ولى نمى‏توان گفت طریقه‏ اى که براى سابق‏ه ست، به اضافه چیزهائى‏ که در آن شرایع نبوده و یا کنایه است از اینکه تمامى شرایع قبل ازاسلام و شریعت اسلام حسب لب‏و واقع داراى حقیقتى واحده ‏اند، هر چند که در امت‏هاى‏ مختلف به خاطر استعدادهاى‏ مختلف آنان اشکال و دستورات مختلفى دارند، همچنان که آیه ‏شریفه:ان اقیموا الدین و لا تتفرقوا فیه نیز بر این معنا اشعار و بلکه دلالت دارد.
بنا بر این اگر شریعت‏ هاى‏ خاصه را به دین نسبت مى‏دهیم و مى‏گوئیم همه این شریعت‏ ها دین خدا است، با اینکه دین یکى است ولى شریعت‏ های کدیگر را نسخ مى‏کنند، نظیر نسبت دادن احکام جزئى در اسلام، به اصل دین است، با اینکه این احکام‏ بعضى ناسخ وبعضى منسوخند با این حال مى‏گوئیم فلان حکم از احکام دین اسلام بوده و نسخ شده و یا فلان‏ حکم‏ از احکام دین اسلام است، بنا بر این باید گفت: خداى سبحان بندگان خود را جز به یک‏دین متعبد نکرده، و آن یک‏دین عبارت است از تسلیم او شدن چیزى که هست براى رسیدن‏ بندگان به این هدف راه هاى مختلفى قرار داده، و سنت‏ هاى‏ متنوعى باب کرده، چون هر امتى‏ مقدار معینى استعداد داشته و آن سنت‏ها و شریعت‏ها عبارت است از شریعت نوح،ابراهیم، موسى، عیسى و محمد(ص)، همچنانکه مى‏بینیم چه بسا شده که درشریعت واحده‏اى بعضى از احکام به وسیله‏ بعضى دیگر نسخ شده، براى اینکه مصلحت‏ حکم‏ منسوخ مدتش سر آمده، و زمان براى مصلحت‏ حکم ناسخ فرا رسیده،مانند نسخ شدن حکم حبس‏ابد در زناى زنان که نسخ شد، و حکم تازیانه و سنگسار به جاى آن آمد، و مانند مثال هائى دیگر، دلیل بر این‏ معنا آیه شریفه: و لو شاء الله لجعلکم امة واحدة و لکن لیبلوکم فیماآتاکم...است که به زودى تفسیرش مى ‏آید.
معناى کلمه ملت ونسبت آن باشریعت و دین: تا این جا معناى‏ شریعت و دین و فرق بین آن دو روشن شد، حال ببینیم کلمه ملت به‏ چه معنا است؟و معناى آن چه نسبتى‏ با شریعت و دین دارد؟ملت عبارت است از سنت‏ زندگى یک قوم، و گویا در این ماده بوئى از معناى مهلت دادن وجوددارد، در این صورت‏ملت عبارت مى‏شود ازطریقه‏ اى که از غیر گرفته شده باشد، البته اصل در معناى این کلمه ‏آن طورکه باید روشن نیست، آنچه به ذهن نزدیک‏تر است این است که ممکن است مرادف باکلمه شریعت باشد، به این معناکه ملت هم مثل شریعت عبارت است از طریقه‏ اى خاص، به‏ خلاف کلمه دین،بله این فرق بین دو کلمه ملت وشریعت هست،که شریعت ازاین جهت در آن طریقه خاص استعمال مى‏شود، و به این عنایت آن طریقه را شریعت مى‏گویندکه: طریقه‏ اى‏ است که از ناحیه خداى تعالى و به منظور سلوک مردم به سوى او تهیه و تنظیم‏ شده، و کلمه ملت به این عنایت درآن طریقه استعمال مى‏شود که مردمى آن طریقه را ازغیر گرفته ‏اند و خود را ملزم مى‏دانند که عملا از آن پیروى کنند،و چه بسا همین فرق باعث‏ شده‏ که کلمه ملت را به خداى تعالى نسبت نمى‏دهند و نمى‏گویند ملت‏ خدا، ولىدین خداوشریعت‏ خدامى‏گویند،و ملت را تنها به پیغمبران نسبت مى‏دهند و مى‏گویند: ملت‏ ابراهیم، چون این ملت بیانگر سیره و سنت ابراهیم(ع)است و همچنین به مردم‏ و امت‏ها نسبت مى‏دهند و مى‏گویند ملت مردمى با ایمان و یا ملت مردمى بى‏ایمان، چون ملت از سیره وسنت عملى آن مردم خبر مى‏دهد، در قرآن کریم آمده: ملة ابراهیم ‏حنیفا و ماکان من المشرکین ، و نیز از یوسف(ع)حکایت کرده که گفت: انى ترکت‏ملة قوم‏لا یؤمنون بالله، و هم بالآخرة هم کافرون، و اتبعت ملة آبائی ابراهیم‏و اسحق‏و یعقوب ، که در آیه اول کلمه‏ ملت در مورد فرد، و در آیه دوم هم در مورد فرد و هم در موردقوم استعمال شده، و در آیه بعدى که حکایت کلام کفار به‏ پیغمبران خویش است تنها در مورد قوم به کار رفته(توجه فرمائید) لنخرجنکم من ارضنا او لتعودن فى ملتنا .
پس خلاصه آنچه گفتیم این شد که دین در اصطلاح قرآن‏ اعم از شریعت و ملت است‏ و شریعت و ملت دو کلمه تقریبا مترادفند با مختصر فرقى که از حیث عنایت لفظ در آن دوهست