شعر «لطف خدا...»

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

به خدا که خلقت ماسوا، همه شد براي تو يا علي
که بود طفيل وجود تو، همه ما سواي تو يا علي
شجر وجود تو بارور، بشد از عنايت دادگر
همه بود مقصد از اين شجر، ثمر ولاي تو يا علي
چو گذشت از شه انبيا، به جلال و فضل و شرف تو را
بگزيد از همه ماسوا، به خدا خداي تو يا علي
زلبت بروز مقال حق، به کف حواله نوال حق
مثل و مثال تو جان حق، رُخ حق نماي تو يا علي
ز رُخت بهشت کنايتي، ز کف تو بحر روايتي
نفحات خُلد حکايتي، بود از لقاي تو يا علي
بود اين صحائف نُه طبق، ز کتاب فضل تو يک ورق
نرسد کسي به رضاي حق، مگر از رضاي تو يا علي
تويي آن خديو ملک خدم، تويي آن امير حبش خيم
که به فرق پادشهان قدم، بنهد گداي تو يا علي
تو همان گزيده ي ايزدي، تو همان شهنشه امجدي
که به عرش دوش محمدي، شده ارتقاي تو يا علي
کسي ار لطيفه سرا بود، که تويي خداي، به جا بود
که چو کارهاي خدا بود، همه کارهاي تو يا علي
همه کاينات دو کون را، شده اي تو رهبر و مقتدا
اگر آن پيمبر پيشوا، شده مقتداي تو يا علي
تو مَه سِپهر امامتي، تو گُلِ رياض کرامتي
تو دُرِ بحار شهامتي، سر و جان فداي تو يا علي
چو تولدت شده در حرم، حرم از وجود تو محترم
همه حرمت و شرف حرم، بود از براي تو يا علي
چه ملک چه جن و چه آدمي، بي فيض و دفع بلا همي
همه متکي همه ملتجي، به در سراي تو يا علي
دل ما و مهر و ولاي تو، لب ما و مدح و ثناي تو
رخ ما و خاک سراي تو، سر ما و پاي تو يا علي
به غلامي ات شده متّصف، همه ممکنات کما تصف
به مقام و فضل تو معترف، عدوي دغاي تو يا علي
متحيرم چه بخوانمت، چه بگويمت، چه بدانمت
که سراست ز آنچه ستايمت، شرف و علاي تو يا علي
نه همين بود ز تو يا صفا، چمن و شريعت مصطفي
که صفاي باطن اصفيا، بود از صفاي تو يا علي
ز تو باب ظلم شکسته شد، ز تو خيل کفر گسسته شد
سپر ضلال شکسته شد، به صف وغاي تو يا علي
طبقات خلق چو سر به سر، به در آورند ز خاک سر
ز عذاب حق همه در خطر، مگر اوليا تو يا علي
منم و ولاي تو يا علي، منم و رضاي تو يا علي
منم و ثناي تو يا علي، منم و عطاي تو يا علي
بخدا که «ساعي» دلحزين بودش به حبّ تو دل رهين
همه آرزو بودش همين که شود فداي تو يا علي
طلبد ز حق که به عون وي، شودش به مدح تو عمر طي
بردش بشور و نوا چو ني، همه دم نواي تو يا علي
بود انتظار و رجاي او، که ز راه لطف خداي او
گذرد ز جرم و خطاي او، صله ي ثناي تو يا علي

محمد علي ساعي