«معاويه به ابن عبّاس گفت: ما به تمام كشورهاي اسلامي نوشتهايم كه مناقب علي را بر زبان نياورند، تو نيز زبان خود را از ذكر فضائل او بازدار. ابن عبّاس گفت: آيا ما را نهي ميكني از خواندنِ قرآن؟ معاويه گفت: نه. ابن عبّاس گفت: آيا ما را منع ميكني از تفسير و معناي قرآن؟ گفت: آري. ابن عبّاس گفت: آيا ما قرآن را بخوانيم ولي معني را نفهميم و سئوال نكنيم؟ گفت: سئوال بكن ليكن از اهل بيت سئوال مكن. ابن عبّاس گفت: قرآن بر اهل بيت نازل شده آيا ما از غير آنها بپرسيم؟ آيا تو ميخواهي ما را از پرستش خدا بازداري؟ بنابراين همة امّت هلاك خواهند شد.
معاويه گفت: قرآن را بخوانيد امّا رواياتي را كه از رسول خدا دربارة شأن نزول آياتي كه دربارة أهل بيت نازل شده رسيده است براي مردم بيان نكنيد «آري ميخواهند نور خدا را خاموش كنند و با زبانهاي خود جلوي انتشار فضل و حقّ را بگيرند». سپس معاويه با صداي بلند ندا در داد: ذمّه و عهد من بري است از كسي كه در فضائل علي روايتي را بيان كند. و كار آنچنان سخت شد و ترس و خوف مردم از بيان فضائل به جائي رسيد كه عبدالله بن شدّاد لَيثي گويد: من دوست دارم يك روز تا شب بگذارند من مناقب علي را بيان كنم و سپس گردن مرا بزنند».(???
و كار به جائي رسيد كه محدّث كه در فقه حديثي يا در مبارزه روايتي در شأن أميرالمؤمنين نقل ميكرد نميگفت: علي، بلكه ميگفت: قَالَ رَجُلٌ مِن قُرَيش يعني مردي از قريش گفت.
و عبدالرّحمن بن ابي ليلي در روايات خود به جاي لفظ علي ميگفت: مردي از اصحاب رسول خدا. و حسن بصري ميگفت: أبو زينب [141]
و از سعيد بن جبير سئوال كردند: بردارندة پرچم و لواي حمد در روز قيامت كيست؟ در پاسخ گفت: مگر دل خوشي داري؟ [142](يعني ميخواهي من بگويم علي و همين بيان من سبب كشته شدن من و تو گردد).
و شَعبي گويد: من ميشنيدم كه خطيبهاي بني اُمَيَّه عليّ بن أبيطالب را لعن و سبّ ميكردند در بالاي منبرها و لكن مثل آنكه كسي بازوهاي علي را گرفته و به آسمان بالا ميبرد، و ميشنيدم كه اسلاف و نياكان بني اميّه را مدح و تحسين ميكردند ليكن گوئي شكم جيفه و مرداري را ميشكافند و تعفّن و بوي گند او بيشتر منتشر ميشد.
و يك زن عربي را ديدند كه در مسجد كوفه ميگفت: يَا مَشْهُوراً فِي السَّماواتِ وَ يا مَشْهُوراً في الارَضِينَ، يا مَشْهُوراً في الآخِرَةِ، جَهَدَتِ الجَبابَرةُ وَالمُلُوكُ عَلي اطفاء نُورِكَ وَ اخمادِ ذِكْرِكَ، فَأبَي اللهُ لِذِكْرِكَ الاّ عُلُواً وَ لِنُوِكَ إلاّ ضِياءً وَ نَماءٌ وَ لَوْ كَرِهَ المُشْرِكُونَ.
«اي كسي كه در آسمانها مشهوري و در زمينها معروفي، اي كسي كه در آخرت مشهوري، جبّاران روزگار و پادشاهان قدرتمند در خاموش كردن نور تو و فرو نشاندن ذكر تو كوششها نمودند ليكن خداوند ذكر تو را بالاتر و نور تو را روشنتر و نمودارتر نمود گرچه مشركين نميپسندند». از او سئوال كردند: مرادت از اين مرد گيست؟ گفت: عليّ بن أبيطالب. سئوال كننده تا متوجّه شد كه چه كسي اين جمله را گفت ديگر كسي را نديد.
و ابن نُباتَه گويد: حيله و مكر قريش در خاموش كردن نور علي به حدّ أعلي رسيد امّا به صيحة قيامت يك صدا اضافه شد و انوار و آثار رحمت قيامت در زمين ظاهر شد، مشاهد و مقابر اولاد علي در هر سرزميني ديده ميشود، و خوابهاي عجيب از مناقب او پرده بر ميدارد، و مريضهاي زمينگير شفا مييابند، و مبتلايان نجات مييابند، و اين امر براي أحدي غير از عليّ بن أبيطالب شنيده نشده است.[143]
__________________________________________
[140] «مناقب» ابن شهرآشوب ج 1 ص 484. و اين حديث ملاقات معاويه با ابن عبّاس را در «قاموس الرجال» ج 6 ص 41 مفصّلاً از كتاب «سليم بن قيس» نقل ميكند، و در كتاب سليم در صفحة 202 و 203 موجود است.
[141] «مناقب» ابن شهرآشوب ج 1 ص 485.
[142] همان مصدر.
[143] همان مصدر.