تقرب به سوي سگ

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

مرحوم هيدجي ، محشي منظومه ملاهادي ، ديواني دارد، او قضيه جالبي نقل مي کند، مي گويد: مقدسي بود در محله اي و يا روستايي ، شبي براي عبادت به مسجد رفت . مسجد خالي بود، دو رکعت نماز که به جا آورد، صداي خش خشي از گوشه هاي مسجد شنيد، با خود گفت : پس من تنها در مسجد نيستم ، کس ‍ ديگري هم گويي در مسجد هست ، سپس شيطان او را وسوسه کرد و شروع کرد با صداي بلدتر نماز خواندن ((ولا الضالين )) را با مدّ تمام کشيدن ! به خيال اين که فردا آن ناآشنا، در ده و محلّه منتشر مي کند که فلاني ، ديشب در مسجد، تا صبح مشغول راز و نياز بود و نماز نافله به جا مي آورد. اين مقدس مآب بيچاره ، به همين خيال ، حتي شب را هم به منزل نرفت و تا صبح مشغول نماز و راز بود. صبح که هوا روشن شد، وقتي که خواست از مسجد خارج شود، ديد سگي نحيف و ضعيف از گوشه شبستان آمد و از در بيرون رفت . يک باره فهميد که همه آن خش خش ها، از اين سگ بوده که از سرماي شب ، به داخل مسجد پناه آورده است و همه نماز نافله ها و گريه ها و اشکهاي جناب مقدس هم به جاي تقربا الي الله ، تقربا الي الکلب بوده است .(1)
منابع مقاله:
داستانهاي حکيمانه در آثار استاد حسن زاده آملي، هيئت تحريريه انتشارات نبوغ؛
پينوشت:
1- در محضر استاد، ص 24 - 23.