صديقه طاهره، همتاي قرآن

(زمان خواندن: 9 - 17 دقیقه)

وجود مبارک صديقه کبرا «فاطمه زهرا(س)» سيره و سنتي دارد که معرف هويت اوست؛

چون اين ذات پر برکت همانند ساير ذوات قدسى، همتاي قرآن کريم‌اند و قرآن کريم عباراتي، اشاراتى، لطايفي و حقايقي دارد؛ چه اينکه از امام حسين(ع) و امام صادق(ع) رسيده است که قرآن به چهار بخش تقسيم مي‌شود، چهار درجه دارد: يک درجه‌‌اش براي توده مردم است به نام عبارات قرآن؛ برتر از آن، اشارات قرآن است و والاتر از آن، لطايف قرآن است و قله قرآن حقايق قرآن، است که مخصوص انبياست.(بحارالانوار، ج75، ص2).

قال الصادق(ع): «کتاب الله عزّوجلّ علي أربعة أشياء علي العبارة والإشارة واللطائف والحقائق؛ فالعبارة للعوام والإشارة للخواص واللطائف للأولياء والحقائق للأنبياء». اين روايت از امام حسين(ع) نيز وارد شده است. (ر.ک: جامع الأخبار، ص41) صديقه کبرا هم که از ذوات قدسي عترت(عليهم السلام) اند، سيره و سنتي دارد که بخشى، جزء عبارات آن سيره است، توده مردم از آن بهره مي‌برند؛ بخشي مربوط به اشارات سيره آن حضرت است که خواص استفاده مي‌کنند و بخشي مربوط به لطايف سيره و سنت آن حضرت است که أخص بهره مي‌برند و بخشي مربوط به حقايق فاطميه است که انبيا استفاده مي‌کنند و ديگران طرفي نمي‌بندند؛ بحث درباره آن حضرت در حقيقت همانند بحث درباره قرآن کريم است.

اهل بيت، ريسمان آويخته الهى
قرآن کريم که حبل خداست، طناب ناگسستني الهي است(ارشاد القلوب، ج2، ص305). قال رسول الله(ص): «… کتاب الله الثقل الأکبر حبل ممدود من السماء الي الارض سبب بأيديکم وسبب بيد الله عزّوجل»؛ اين حبل و طناب را خدا نازل کرده است، لکن انزال قرآن همانند انزال باران نيست. اين حبل را خداي سبحان نازل کرد، يعني آويخت، نه انداخت. آن طوري که قرآن نازل شده است، باران نازل نمي‌شود و آن طوري که باران نازل مي‌شود، قرآن نازل نشده است. نازل کردن باران، يعني انداختن اين قطره‌ها روي زمين. نازل کردن قرآن يعني آويختن اين طناب از بالا به زمين؛ چون قرآن حبل خداست و خدا اين طناب را آويخت، نه انداخت، از اين رو از عبارات تا اشارات و لطايف و حقايق، درجات اين حبل است و هر کسي به اندازه علم و عملش مي‌تواند در خدمت طناب الهي باشد. اهل‌بيت(عليهم‌السلام) و صديقه کبرا(س) اينها حبل‌الله‌اند، حبل متين‌اند و حبل متين را خدا آويخت، نه انداخت؛ چون آويخت نه انداخت؛ رهبري قلوب اينها به دست خداي سبحان است، اينها جزء اولياي الهي‌اند. به انسان کاملي مي‌گويند «ولي الله» که در بخش علم و عمل بدون واسطه از ذات اقدس الهي فيض بگيرد. در ولي او باشد، در جِوار او باشد، موالات داشتن و متوالي بودن، يعني فاصله برقرار نشدن. چنين انساني مي‌شود ولي خدا که از ولي و جِوار فيض الهي طرفي مي‌بندد. در همان حديث معروف ثقلين ذات اقدس الهي فرمود: اين طناب «طرف بيد الله تعالي»؛(بحارالانوار، ج23، ص109) يک طرف اين طناب، يعني قرآن به دست خداست و طرف ديگرش در دست شماست. پس مطلب دوم اين شد که اين بانو مانند ساير ائمه معصوم(عليهم السلام) حبل متين خدايند و اين طناب را خدا آويخت، نه انداخت و يک طرفش به دست خداست، طرف ديگرش به دست مردم و در دسترس مردم است.
جدايي‌ناپذيري قرآن و عترت
مطلب سوم آن است اگر کسي بخواهد به ذات اقدس الهي راه پيدا کند و از او فيض بگيرد، بايد از مسير قرآن و عترت بگذرد که همين صراط مستقيم است؛ بقيه کجراهه است و راه نيست و اين قرآن و عترت تار و پود يک حبل متين‌اند؛ دو حبل نيست، دو طناب نيست تا کسي بگويد «حسبنا کتاب الله»(بحارالانوار، ج22، ص473)؛ «البخاري و مسلم في خبر أنه قال عمر: النبي قد غلب عليه الوجع وعندکم القرآن حسبنا کتاب الله…».) يا کسي بگويد «حسبنا العترة» اينها تار و پود يک طناب‌اند.
اگر کسي قرآن را گرفت، هيچ راهي ندارد جز پذيرش ولايت عترت و اگر کسي عترت مدار و ولايت پذير بود، هيچ راهي ندارد جز پذيرش معارف قرآن کريم و همان‌طوري که همة معارف قرآن را ذات اقدس الهي تدوين و تضمين کرده است، صدر و ساقه اين کتاب کلام خداست، انسان کامل به نام عترت طاهرين صدر و ساقه اينها محبت خداست، معرفت خداست، در قلب اينها چيزي جز محبت الهي نيست.
ضرورت توسل به عترت
آيات پر برکت سورة «هل أتي» که قبلاً خوانده شد، با اين تحليل روشن مي‌شود که ضمير «حُبِّهِ» به الله بر مي‌گردد، نه به طعام؛ «وَيطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَي حُبِّهِ مِسْکيناً وَيتِيماً وَأَسِيراً»؛(انسان/ 8) نه «علي حب الطعام». اينها جزء مقربان‌اند که فوق ابرارند؛ در حرم امن مقربان الهي غير از محبوب حقيقى، موجودي راه ندارد. اگر قلب اينها به حب خدا متيم شد و اگر طبق بيان نوراني امام سجاد(عليه‌السلام) در دعاي ابوحمزه ثمالى، صدر و ذيل قلب اينها مملو از محبت الهي بود، هرگز اينها به خود علاقه ندارند؛ چه رسد به نان و گندم نيازمند و علاقه‌مند باشند تا ضمير «حُبِّهِ» به طعام برگردد «و يطعمون الطعام علي حب الله» و اگر کلمه الله قبلاً مطرح نشد، چون روشن بود و بين‌الرشد است نيازي به ياد او ندارد. گاهي ضمير در اول آيه قرار مي‌گيرد و به خداي سبحان برمي‌گردد، آن ضمير ضمير شأن نيست، به خدا برمي‌گردد؛ خدا غايب نيست تا کسي بگويد که قبلاً نامي از او برده نشد.
بنابراين، اين وجود مبارک مثل خود قرآن کريم، صدر و ساقه هويت و هستي اينها را محبت و معرفت الهي تضمين کرده است. اگر راه غير از اين نيست و ساير سالکان بايد اين راه را طي کنند، چاره‌اي جز شفاعت و وسيله و توسل نيست.
اهميت خطبه فدکيه
خطبه فدکيه را حوزة علميه بايد درس بدهد؛ طلاب بايد آن را به صورت درس بخوانند. همان طوري که عده‌اي حافظ قرآن‌اند، حافظ نهج‌البلاغه‌اند، عده‌اي هم بکوشند اين خطبه را حفظ کنند و به صورت درس بخوانند، البته درس اين خطبه نظير دروس ديگر آسان نيست. شما اگر در خدمت اين خطبه باشيد، مي‌بينيد آن معارف عميق نهج‌البلاغه که جزء مشکلات نهج‌البلاغه است و جزء غرر خطبه‌هاي توحيدي نهج‌البلاغه است که وجود مبارک اميرالمؤمنين(ع) در دوران خلافت، يعني 25 سال بعد از شهادت اين بانو ايراد کرد، آن غرر و خلاصه و متن و عصاره آن خطبه‌هاي عميق نهج‌البلاغه در خطبه نوراني وجود مبارک فاطمه(عليها آلاف التحية و الثناء) آمده است. حضرت در جريان بازگرداندن فدک يک خطبه‌اي دارد و يک خطابه‌اى؛ در آن «خطابه» مسئله بازگرداندن فدک و مسائل سياسي و اجتماعي و مسئلة ظلمي که بر آن حضرت رفته مطرح است اما در آن «خطبه» که قبل از خطابه ايراد کرد حمد خدا، تشريح اسماي حسناي خدا، ازليت خدا، ابديت خدا، سرمديت خدا و کم کم مي‌رسد به اينکه اين خاندان وسيلة الهي‌اند؛ آن خطبه محتوايش فقط بحث‌هاي فلسفي و کلامي و عرفاني است و ديگر هيچ. خطبة حضرت مسائلي دارد [و] خطابه حضرت احکامى. مسائل سياسي را در آن خطابه بيان کرد [و] مسائل حکمي و کلامي را در آن خطبه تشريح نمود. با تشريح آن خطبه‌ها، گوشه‌هايي از آن خطبه روشن مي‌شود که شبهة صاحب المنار و ساير متفکران وهابي يا احياناً کساني که در توسل و استشفا و شفيع گرفتن شبهه‌اي دارند همه اينها برطرف خواهد شد.

وجود مبارک صديقه کبرا «فاطمه زهرا(س)» سيره و سنتي دارد که معرف هويت اوست؛

چون اين ذات پر برکت همانند ساير ذوات قدسى، همتاي قرآن کريم‌اند و قرآن کريم عباراتي، اشاراتى، لطايفي و حقايقي دارد؛ چه اينکه از امام حسين(ع) و امام صادق(ع) رسيده است که قرآن به چهار بخش تقسيم مي‌شود، چهار درجه دارد: يک درجه‌‌اش براي توده مردم است به نام عبارات قرآن؛ برتر از آن، اشارات قرآن است و والاتر از آن، لطايف قرآن است و قله قرآن حقايق قرآن، است که مخصوص انبياست.(بحارالانوار، ج75، ص2).

قال الصادق(ع): «کتاب الله عزّوجلّ علي أربعة أشياء علي العبارة والإشارة واللطائف والحقائق؛ فالعبارة للعوام والإشارة للخواص واللطائف للأولياء والحقائق للأنبياء». اين روايت از امام حسين(ع) نيز وارد شده است. (ر.ک: جامع الأخبار، ص41) صديقه کبرا هم که از ذوات قدسي عترت(عليهم السلام) اند، سيره و سنتي دارد که بخشى، جزء عبارات آن سيره است، توده مردم از آن بهره مي‌برند؛ بخشي مربوط به اشارات سيره آن حضرت است که خواص استفاده مي‌کنند و بخشي مربوط به لطايف سيره و سنت آن حضرت است که أخص بهره مي‌برند و بخشي مربوط به حقايق فاطميه است که انبيا استفاده مي‌کنند و ديگران طرفي نمي‌بندند؛ بحث درباره آن حضرت در حقيقت همانند بحث درباره قرآن کريم است.

اهل بيت، ريسمان آويخته الهى
قرآن کريم که حبل خداست، طناب ناگسستني الهي است(ارشاد القلوب، ج2، ص305). قال رسول الله(ص): «… کتاب الله الثقل الأکبر حبل ممدود من السماء الي الارض سبب بأيديکم وسبب بيد الله عزّوجل»؛ اين حبل و طناب را خدا نازل کرده است، لکن انزال قرآن همانند انزال باران نيست. اين حبل را خداي سبحان نازل کرد، يعني آويخت، نه انداخت. آن طوري که قرآن نازل شده است، باران نازل نمي‌شود و آن طوري که باران نازل مي‌شود، قرآن نازل نشده است. نازل کردن باران، يعني انداختن اين قطره‌ها روي زمين. نازل کردن قرآن يعني آويختن اين طناب از بالا به زمين؛ چون قرآن حبل خداست و خدا اين طناب را آويخت، نه انداخت، از اين رو از عبارات تا اشارات و لطايف و حقايق، درجات اين حبل است و هر کسي به اندازه علم و عملش مي‌تواند در خدمت طناب الهي باشد. اهل‌بيت(عليهم‌السلام) و صديقه کبرا(س) اينها حبل‌الله‌اند، حبل متين‌اند و حبل متين را خدا آويخت، نه انداخت؛ چون آويخت نه انداخت؛ رهبري قلوب اينها به دست خداي سبحان است، اينها جزء اولياي الهي‌اند. به انسان کاملي مي‌گويند «ولي الله» که در بخش علم و عمل بدون واسطه از ذات اقدس الهي فيض بگيرد. در ولي او باشد، در جِوار او باشد، موالات داشتن و متوالي بودن، يعني فاصله برقرار نشدن. چنين انساني مي‌شود ولي خدا که از ولي و جِوار فيض الهي طرفي مي‌بندد. در همان حديث معروف ثقلين ذات اقدس الهي فرمود: اين طناب «طرف بيد الله تعالي»؛(بحارالانوار، ج23، ص109) يک طرف اين طناب، يعني قرآن به دست خداست و طرف ديگرش در دست شماست. پس مطلب دوم اين شد که اين بانو مانند ساير ائمه معصوم(عليهم السلام) حبل متين خدايند و اين طناب را خدا آويخت، نه انداخت و يک طرفش به دست خداست، طرف ديگرش به دست مردم و در دسترس مردم است.
جدايي‌ناپذيري قرآن و عترت
مطلب سوم آن است اگر کسي بخواهد به ذات اقدس الهي راه پيدا کند و از او فيض بگيرد، بايد از مسير قرآن و عترت بگذرد که همين صراط مستقيم است؛ بقيه کجراهه است و راه نيست و اين قرآن و عترت تار و پود يک حبل متين‌اند؛ دو حبل نيست، دو طناب نيست تا کسي بگويد «حسبنا کتاب الله»(بحارالانوار، ج22، ص473)؛ «البخاري و مسلم في خبر أنه قال عمر: النبي قد غلب عليه الوجع وعندکم القرآن حسبنا کتاب الله…».) يا کسي بگويد «حسبنا العترة» اينها تار و پود يک طناب‌اند.
اگر کسي قرآن را گرفت، هيچ راهي ندارد جز پذيرش ولايت عترت و اگر کسي عترت مدار و ولايت پذير بود، هيچ راهي ندارد جز پذيرش معارف قرآن کريم و همان‌طوري که همة معارف قرآن را ذات اقدس الهي تدوين و تضمين کرده است، صدر و ساقه اين کتاب کلام خداست، انسان کامل به نام عترت طاهرين صدر و ساقه اينها محبت خداست، معرفت خداست، در قلب اينها چيزي جز محبت الهي نيست.
ضرورت توسل به عترت
آيات پر برکت سورة «هل أتي» که قبلاً خوانده شد، با اين تحليل روشن مي‌شود که ضمير «حُبِّهِ» به الله بر مي‌گردد، نه به طعام؛ «وَيطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَي حُبِّهِ مِسْکيناً وَيتِيماً وَأَسِيراً»؛(انسان/ 8) نه «علي حب الطعام». اينها جزء مقربان‌اند که فوق ابرارند؛ در حرم امن مقربان الهي غير از محبوب حقيقى، موجودي راه ندارد. اگر قلب اينها به حب خدا متيم شد و اگر طبق بيان نوراني امام سجاد(عليه‌السلام) در دعاي ابوحمزه ثمالى، صدر و ذيل قلب اينها مملو از محبت الهي بود، هرگز اينها به خود علاقه ندارند؛ چه رسد به نان و گندم نيازمند و علاقه‌مند باشند تا ضمير «حُبِّهِ» به طعام برگردد «و يطعمون الطعام علي حب الله» و اگر کلمه الله قبلاً مطرح نشد، چون روشن بود و بين‌الرشد است نيازي به ياد او ندارد. گاهي ضمير در اول آيه قرار مي‌گيرد و به خداي سبحان برمي‌گردد، آن ضمير ضمير شأن نيست، به خدا برمي‌گردد؛ خدا غايب نيست تا کسي بگويد که قبلاً نامي از او برده نشد.
بنابراين، اين وجود مبارک مثل خود قرآن کريم، صدر و ساقه هويت و هستي اينها را محبت و معرفت الهي تضمين کرده است. اگر راه غير از اين نيست و ساير سالکان بايد اين راه را طي کنند، چاره‌اي جز شفاعت و وسيله و توسل نيست.
اهميت خطبه فدکيه
خطبه فدکيه را حوزة علميه بايد درس بدهد؛ طلاب بايد آن را به صورت درس بخوانند. همان طوري که عده‌اي حافظ قرآن‌اند، حافظ نهج‌البلاغه‌اند، عده‌اي هم بکوشند اين خطبه را حفظ کنند و به صورت درس بخوانند، البته درس اين خطبه نظير دروس ديگر آسان نيست. شما اگر در خدمت اين خطبه باشيد، مي‌بينيد آن معارف عميق نهج‌البلاغه که جزء مشکلات نهج‌البلاغه است و جزء غرر خطبه‌هاي توحيدي نهج‌البلاغه است که وجود مبارک اميرالمؤمنين(ع) در دوران خلافت، يعني 25 سال بعد از شهادت اين بانو ايراد کرد، آن غرر و خلاصه و متن و عصاره آن خطبه‌هاي عميق نهج‌البلاغه در خطبه نوراني وجود مبارک فاطمه(عليها آلاف التحية و الثناء) آمده است. حضرت در جريان بازگرداندن فدک يک خطبه‌اي دارد و يک خطابه‌اى؛ در آن «خطابه» مسئله بازگرداندن فدک و مسائل سياسي و اجتماعي و مسئلة ظلمي که بر آن حضرت رفته مطرح است اما در آن «خطبه» که قبل از خطابه ايراد کرد حمد خدا، تشريح اسماي حسناي خدا، ازليت خدا، ابديت خدا، سرمديت خدا و کم کم مي‌رسد به اينکه اين خاندان وسيلة الهي‌اند؛ آن خطبه محتوايش فقط بحث‌هاي فلسفي و کلامي و عرفاني است و ديگر هيچ. خطبة حضرت مسائلي دارد [و] خطابه حضرت احکامى. مسائل سياسي را در آن خطابه بيان کرد [و] مسائل حکمي و کلامي را در آن خطبه تشريح نمود. با تشريح آن خطبه‌ها، گوشه‌هايي از آن خطبه روشن مي‌شود که شبهة صاحب المنار و ساير متفکران وهابي يا احياناً کساني که در توسل و استشفا و شفيع گرفتن شبهه‌اي دارند همه اينها برطرف خواهد شد.

ضرورت توسل در بيان صديقه کبرا (س)

بيان نوراني صديقه کبرا (س) اين است که ما چون طناب آويخته الهي هستيم، ما با ديگران فرق داريم، اگر باران نازل شد، شما هم آن‌چنان نازل شديد «وَإِن مِّن شَي ءٍ إِلاَّ عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ»؛(حجر/ 21) افراد عادي از مخزن غيب به نحو باران نازل شدند؛ گرچه تجلي است نه تجافى، ولي اين حبل متين نيست که يک طرفش مستقيماً به دست ذات اقدس الهي باشد. دست بي‌دستي او همه جا حضور دارد، اما اين موجود آن لياقت را ندارد که لدي اللهي باشد. اگر فاصله است، از اين طرف است، اگر بعد است، از اين طرف است؛ اگر نابينايي است، از اين طرف است. نابينا در عين حال که در کنار برادر آزادة بينايش قرار دارد، نيازمند به ترجمان است؛ بايد کسي به او بگويد برادر آزاده‌ات از سفر برگشت، هر چه مي‌خواهي بپرس نشانش اين است؛ علامتش اين است؛ حرفش اين است؛ پيامش اين است؛ بنابراين اگر کوري کنار بينايي قرار گيرد نيازمند ترجمان است. اگر کري کنار ناطق بنشيند محتاج ترجمان است. اگر جاهلي کنار عالم بنشيند نيازمند ترجمان است. وجود مبارک آن بانوي قدسي که حبل الله و طناب آويخته است و نه انداخته، مثل قرآن کريم نازل شده است نه مثل باران، فرمود: «وَ أحمدوا الله الذي لعظمته و نوره يبتغي من في السموات والأرض إليه الوسيلة و نحن وسيلته … و نحن حجته في غيبة ونحن ورثة أنبيائه»؛(دلائل الإمامة، ص33) فرمود: «خدا را حمد کنيد که به حمد خدا، به عظمت خدا، به نور خدا تمام موجودات آسمان و زمين به طرف او وسيله خواستند و ما وسيله‌ايم». اين معناي توسل مخصوص ما زميني‌ها نيست بلکه موجودات آسماني هم به اين بانو متوسل‌اند؛ فرشتگان الهي هم به اينها متوسل‌اند؛ هر موجودي که نتواند لدي‌اللهي باشد از موجود لدي‌اللهي کمک مي‌گيرد؛ هر موجودي که صادر اول و يا ظاهر اول نباشد، از صادر اول يا ظاهر اول استضائه مي‌کند، فرمود: «وَ أحمدوا الله الذي لعظمته و نوره يبتغي من في السموات والأرض إليه الوسيلة و نحن وسيلته»؛ غير از ما هر موجودي چه در آسمان چه در زمين، اينها از خدا فاصله دارند؛ گرچه خدا با هيچ کسي فاصله ندارد. اينها آن درجه را ندارند که بلاواسطه از خدا فيض بگيرند. آن اولين صادر نور اين خاندان است؛ آن اولين ظاهر ولاي اين خاندان است. بنابراين اگر خدا نزديک است و اگر اقرب است إلينا من حبل الوريد يا «يحُولُ بَينَ المَرْءِ وَقَلْبِهِ» ،(انفال/ 24) از اين طرف اين قلب آلوده ما که «فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً».(بقره/ 10) «اين قلب آلوده از ذات اقدس الهي دور است [و] نيازمند ترجمان است، نيازمند وسيله‌اي است که ما را به آن مکانت برساند».
توسل، متمم قابليت قابل
توسل براي آن نيست که متمم فاعليت فاعل باشد؛ توسل براي تتميم قابليت قابل است. بحث در اين است که خدا بي‌نياز است و وسيله نمي‌خواهد؛ بحث در اين است که ما محتاجيم و وسيله مي‌طلبيم. بي‌نيازي خدا که مشکل ما را حل نمي‌کند؛ ما بايد بتوانيم از او بخواهيم تا به ما بدهد. اگر ما دور بوديم دهان آلوده بود و با دهان آلوده نتوانستيم بگوييم «يا الله» يک طيب و طاهري مي‌طلبد که حرف ما را برساند.
وجود مبارک رسول گرامي(عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) به ما فرمود: «طهّروا أفواهکم فإنها طرق القرآن»؛(مستدرک الوسائل، ج1، ص3) دهان‌ها را پاک کنيد. غذاي خوب و حلال در اين دهان وارد بشود، حرف طيب و طاهر از اين دهان خارج شود؛ نه تهمت و غيبت و استهزا و دروغ خارج شود، نه غذاي شبهه‌ناک. سخن از تطهير دندان نيست که با مسواک حل بشود؛ سخن از تطهير دهان است فرمود: «دهان‌ها را پاک کنيد چون قرآن مي‌خواهد از اينجا عبور کند». خب، اگر دهان آلوده بود، کسي نماز خواند، قرآن خواند، آيات را از کانال آلوده عبور داد اين اثر ندارد. بنابراين وجود مبارک حضرت فرمود: «بين ما و ذات اقدس اله هيچ فاصله‌اي نيست، آنها که دورند و جدايند نيازمندند که حرفشان را ما به خدا برسانيم».
توسل در قرآن
در قرآن کريم ما را به اصل توسل دعوت کرده‌اند: «وَابْتَغُوا إِلَيهِ الوَسِيلَةَ»؛(مائده/ 35)؛ «يعني براي اينکه به خدا نزديک شويد توسل بجوييد». اين يک عام و يا مطلقي است که نسبت به مصاديق خود حجت است و چون هيچ عام يا مطلقي مصداق خود را ثابت نمي‌کند هرگز نمي‌شود به اين عموم يا اطلاق تمسک کرد و گفت: «پس توسل به آن ذوات قدسي محبوب است، توسل را بايد قبلاً ثابت کرد که چه چيز وسيله است، بعد گفت: اين شيء وسيله است و خدا در قرآن فرمود: «ابتغاي وسيله کنيد، وسيله بگيريد پس ما به اين توسل مي‌جوييم». هر چه را که خدا امر کرده است يا به‌عنوان محبوب خود اعلام کرده است به صورت خبر يا انشا معلوم مي‌شود وسيله تقرب الهي است، نماز وسيله است، روزه وسيله است، قرائت قرآن وسيله است، تمام کارهاي خير وسيله است؛ چون خداي سبحان اينها را وسائل قرب قرار داده است.
ولايت را امضا کرده است: «إِنَّمَا وَلِيکمُ اللّهُ»(مائده/ 55) فرمود، تطهير او عصمت را امضا کرده است؛ مباهله را امضا کرده است «وَيطْعِمُونَ الطَّعَامَ»(انسان/ 8) را امضاکرده است. «وَصَالِحُ المُؤْمِنِينَ»(تحريم/ 4) را امضا کرده است.(بحارالانوار، ج22، ص232)؛ عن سدير الصيرفي عن أبي جعفر:(عليه‌السلام) قال: لقد عرّف رسول الله(صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم) علياً(عليه‌السلام) أصحابه مرتين؛ أما مرة فحيث قال: «من کنت مولاه فعلي مولاه» وأما الثانية فحيث نزلت هذه الآية «فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاَهُ وَجِبْرِيلُ وَصَالِحُ المُؤْمِنِينَ» أخذ رسول الله(صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم) بيد علي(عليه‌السلام) فقال: «يا أيها الناس هذا صالح المؤمنين».)
ده‌ها فضيلتي که در قرآن براي سوره طه و يس مقرر کرد، امضا کرده است. ما يا به صورت خبر يا به صورت انشا، مطلوبيت اينها را درک مي‌کنيم و مي‌گوييم اينها وسيله‌اند و اين بانوي قدسي تصريح کرده است، فرمود: «و نحن وسيلته … و نحن حجته في غيبة ونحن ورثة أنبيائه»؛(شرح نهج‌البلاغه، ج16، ص211) پس صغرا با اين مشخص مي‌شود؛ کبرا با آن مشخص مي‌شود؛ اصل توسل هم امکان دارد، بلکه ضروري است براي کسي که بخواهد به ذات اقدس الهي نزديک بشود. در مناجات شعبانيه مي‌خوانيم که اقرار و اعتراف به گناه پيش خداي سبحان چون مطلوب است، وسيله است: «الهي … إن کان قد دنا أجلي ولم يدنني منک عملي فقد جعلت الإقرار بالذنب إليک وسيلتي»؛ خدايا! من اقرار به گناه را وسيله قرار دادم؛ من توسل جستم به اقرار و در پيشگاه تو اقرار مي‌کنم که فردا مرا به محکمه نخواني که مجبور نشوم، اقرار کنم تا «فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ فَسُحْقاً لأَصْحَابِ السَّعِيرِ»(ملک/ 11) دامنگير من بشود خود ائمه(عليهم الصلاة و السلام) اسماي حسناي الهي را آن وقت وسيله قرار مي‌دهند: «يتوسل إليک بربوبيتک»(مفاتيح‌الجنان، دعاي کميل) آنها به جايي مي‌رسند که ربوبيت خدا را وسيله قرار مي‌دهند، غير از کساني‌اند که مي‌گويند: «وجعلت الإقرار بالذنب إليک وسيلتي» اين ذوات مقدس ما را اگر نابيناييم، بينا مي‌کنند؛ جاهليم، عالم مي‌کنند؛ ناشنواييم، سميع مي‌کنند. معني توسل تتميم قابليت قابل است، اين فيض‌ها را به ما مي‌رساند تا آن فاعل تام اين فيض‌ها را به ما عطا کند.
اسارت دين بعد از رحلت پيامبر(ص)
کساني که با اين بانو و همسرش (عليهما آلاف التحية والثناء) بد رفتاري کردند، قبلاً با پدر بزرگوارش بد عهدي کردند. صناديد قريش و مشرکان جاهلي در حدوث و بقا تا مي‌توانستند نگذاشتند وجود مبارک رسول گرامي رشد کند، بعد از رشد آن حضرت، در رفع مقام او کوتاهي نکردند تا چراغش را خاموش کنند که «يرِيدُونَ لِيطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ»،(صف/ 8). در همان طليعه دين و رحلت رسول گرامي(ص) اينها آمدند دين را مصادره کردند؛
يعني قرآن و عترت را مصادره کردند. از يک طرف گفتند: «حسبنا کتاب الله»(بحارالانوار، ج22، ص473) عترت را خانه نشين کردند و اين قرآن را هم مصادره کردند. در عهد نامه مالک که به تدوين و تقرير وجود مبارک اميرالمؤمنين(س) تنظيم شد، بنگريد؛ حضرت در آن عهدنامه، به مالک اشتر فرمود: «مالک! ما در يک شرايط استثنايي به سر مي‌بريم، شما مي‌دانيد وارث چه حکومتي هستيد» «فإن هذا الدين قد کان أسيراً في أيدي الأشرار يعمل فيه بالهوي و يطلب به الدنيا»؛(نهج‌البلاغه، نامة 53) فرمود: «سخن از فدک و امثال فدک نبود؛ سخن از علي و امثال علي نبود؛ سخن از اصل دين بود. اينها خواستند دين را مصادره کنند و به اسارت در آورند و اسير کردند. مالک! اين دين ساليان متمادي در اسارت بود. نماز، حج، زکات و روزه بود، اما نماز اسير، حج اسير، زکات اسير، شما مي‌بينيد الآن در حجاز هست، در بسياري از کشورهاي عربي و اسلامي نماز صوري هست، اما نماز، اسير حج است، حج اسير روزه است، اما روزه اسير. نمازي که فرياد ندارد، حجي که قيام ندارد، روزه‌اي که رهبري ندارد، روزه اسير است: من آمدم اين خلافت را پذيرفتم، زنجير را از دست و پاي دين آزاد کردم تا مردم بدانند نماز يعني چه، روزه يعني چه، حج يعني چه، زکات يعني چه، اينها وسيله‌اي است که مردم را به خالق نزديک مي‌کند مالک! بدان، اينها هوا را به حساب دين صرف مي‌کردند، به نام دين هوا را پياده مي‌کردند و مانند آن. طبق اين اصل نوراني نامه نهج‌البلاغه وقتي دين در اسارت امويان قرار گرفت، مستحضريد که اسير را آن امير در چنگال خود دارد يا او را اعدام مي‌کند يا آزاد مي‌کند يا او را به‌عنوان برده مي‌گيرد و مي‌فروشد. اموي که دين را به اسارت گرفته است، هرگز به مصلحتشان نبود دين را آزاد بگذارد [تا] مردم معني واقعي نماز و روزه و حج و زکات را بفهمند؛ پس دين را اينها در
اسارت نگه‌داشتند [و] آزاد نکردند. ماند دو امر يا دين را اعدام کند يا آن را به‌عنوان برده بفروشد، ديدند اعدام دين فعلاً زود است، الآن نمي‌توانند بگوئيد»
لَعِبَت هاشم بالمُلک فل
خبرُ جاءَ وَلا وَحي نزل
ليت أشياخي ببدر شهدوا
جزع الخزرج من وقع الأسل (احتجاج، ج2، ص307)
چند سالي بايد بگذرد، مردم کم‌کم از معارف الهي فاصله بگيرند، حسين‌بن‌علي (عليه السلام) در خونش بغلطد تا حاکم شام بگويد:
«لَعِبَت هاشم بالمُلک فل
خبرُ جاءَ وَلا وَحي نزل»
که همين حرف که اعدام دين بود، در سال 61 هجري از حلقوم همين اموي ناپاک برفراز کرسي زرين شام آن روز شنيده شد.
استيضاح حکومت توسط حضرت زهرا(س)
بنابراين اين بيان نوراني اميرالمؤمنين که فرمود: «فإن هذا الدين قد کان أسيراً في أيدي الأشرار يعمل فيه بالهوي و يطلب به الدنيا»(نهج‌البلاغه، نامة 53) يک چيز روشني بود که اينها در جريان سقيفه دين را به
اسارت گرفتند و اين بانوي قدسي سعي کرده است، دين را زنده نگه بدارد تا روزي از دست اينها آزاد بشود وگرنه همان اوايل اينها اين دين را اعدام مي‌کردند. سخن از فدک نيست؛ آن وقتي هم که فدک در اختيار اينها
بود اينها نان جو مي‌خوردند. جريان دستاس کردن و به خون آلوده شدن دست مطهر زهرا(س) با داشتن حوائط سبعه(مناقب، ج1، ص169؛ و فدک بود. به هر تقدير وجود مبارک صديقه کبرا اين جمله قرآني را با تعبير
غيبت به خطاب، حکومت را استيضاح کرد، فرمود: «شما حکومت جاهلي تشکيل داديد، سخن از من و همسرم و امثال اينها نيست. وقتي قرآن و دين به‌عنوان اصول ارزشي حجت نباشد، حکومت، حکومت جاهلي است
«أَفَحُکمَ الجَاهِلِيةِ تبغُونَ وَمَنْ أحسَنُ مِنَ اللهِ حُکماً لِقَومٍ يوقِنُونَ».(احتجاج، ج1، ص102)
«غفر الله لنا و لکم و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته».

معارف :: خرداد 1388 - شماره 66

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
ادعیه ماه رمضان
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 رمضان

مرگ مروان بن حکم در اول رمضان سال ۶۵ هـ .ق. مروان در ۸۱ سالگی در شام به...


ادامه ...

4 رمضان

مرگ زیاد بن ابیه عامل معاویه در بصره در چهارم رمضان سال ۵۳ هـ .ق. زیاد در کوفه...


ادامه ...

6 رمضان

تحمیل ولایت عهدی به حضرت امام رضا علیه السلام توسط مأمون عباسی بعد از آنکه مأمون عباسی با...


ادامه ...

10 رمضان

١ ـ وفات حضرت خدیجه کبری (سلام الله علیها) همسر گرامی پیامبر(صلی الله علیه و آله و...


ادامه ...

12 رمضان

برقراری عقد اخوت بین مسلمانان توسط رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) هنگامی که...


ادامه ...

13 رمضان

مرگ حجاج بن یوسف ثقفی،‌ حاکم خونخوار بنی امیه در سیزدهم رمضان سال ۹۵ هـ .ق حاکم خونخوار...


ادامه ...

14 رمضان

شهادت مختار بن ابی عبیده ثقفی در چهاردهم رمضان سال ۶۷ هـ .ق مختار بن ابی عبیده ثقفی...


ادامه ...

15 رمضان

١ ـ ولادت با سعادت سبط اکبر، حضرت امام مجتبی(علیه السلام)٢ ـ حرکت حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

16 رمضان

ورود محمد بن ابی بکر به مصر در شانزدهم رمضان سال ۳۷ هـ .ق محمد بن ابی بکر...


ادامه ...

17 رمضان

١ ـ معراج پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم)٢...


ادامه ...

19 رمضان

ضربت خوردن امیرمؤمنان حضرت امام علی (علیه السلام) در محراب مسجد کوفه در نوزدهم ماه مبارک رمضان سال...


ادامه ...

20 رمضان

فتح مکه توسط سپاهیان اسلام در روز بیستم رمضان سال هشتم هـ .ق سپاهیان اسلام به فرماندهی رسول...


ادامه ...

21 رمضان

١ ـ شهادت مظلومانه امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام٢ ـ بیعت مردم با امام حسن مجتبی علیه...


ادامه ...

23 رمضان

نزول قرآن کریم در شب بیست و سوم رمضان کتاب آسمانی مسلمانان، قرآن مجید نازل گردید. برخی چنین...


ادامه ...

29 رمضان

وقوع غزوه حنین در بیست و نهم رمضان سال هشتم هـ .ق غزوه حنین به فرماندهی رسول گرامی...


ادامه ...

30 رمضان

درگذشت ناصر بالله عباسی در سی ام رمضان سال ۶۲۲ هـ .ق احمد بن مستضیء ناصر بالله درگذشت....


ادامه ...
0123456789101112131415

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page