به حكومت نرسيدن امام دليل لغو بودن نصب امام نيست

(زمان خواندن: 3 - 5 دقیقه)

پرسش : شما مى گوييد كه وجود امام براى بشر ضرورى و لازم  است و خداوند متعال زمام داران معصومى را براى مردم تعيين كرده تا برنامه هاى دين را به اجرا گذارند و به وسيله قوانين الهى جوامع بشرى را با بهترين وجه اداره كنند و در حفظ احكام و قوانين خدايى كوشش نمايند.

از آنجا كه خدا على بن ابى طالب(عليه السلام)و يازده فرزندش را به عنوان زمام دار مسلمانان تعيين نموده، كار لغو و بى فايده اى انجام داده است. زيرا از اين دوازده نفر جز على بن ابى طالب(عليه السلام) كسى در مسند حكومت و زمام دارى قرار نگرفت; على(عليه السلام)بعد از پيغمبر تا مدت ها از خلافت محروم بود، بعداً هم حكومتش چندان دوامى نداشت. آيا مى توان گفت: خدا دوازده امام براى زمام دارى تعيين كرده كه يازده نفرشان اصلاً به حكومت نرسيدند، و تنها يك نفرشان در مدت محدودى در مسند خلافت نشست؟! آيا عُقلا يك چنين عملى را مى پسندند؟
پاسخ: اوّلاً: اگر قرار باشد اشكالاتى كه ناشى از نبود تفكر و اطلاع نداشتن از امور اوليه دين است به محض خطور به ذهن، انسان بدون تأمل و به سرعت و جرأت آن را ابراز كند، ديگر سنگى روى سنگ باقى نمى ماند زيرا اين گونه اشكالات سطحى فقط به امامت ائمه(عليهم السلام)منحصر نمى شود، بلكه دامنه آن اساس خلقت عالم، و بعثت پيامبران را نيز مى گيرد. خداوند در قرآن هدف از خلقت جن و انس را عبادت برشمرده است( ) و حال آن كه از بدو خلقت تا كنون بيش تر آنان از خط بندگى سرپيچيده و از اين هدف منحرف شده اند پس آيا مى توان گفت چون بيش تر جن و انس زير بار بندگى نرفته اند اصل خلقت آنان لغو است؟
از سوى ديگر، هدف از بعثت تمام انبيا، اين بوده كه مردم با پيروى از دستورهاى آنان به سعادت دو گيتى نائل شوند ولى در دوران تمام آن ها، بيش تر مردم از اطاعت آنان سرباز زدند و آن بزرگواران را مقهور ظلم خويش قرار داده، بسيارى از آنان را كشتند. با اين وصف، آيا بعثت انبيا هم لغو و بيهوده است؟
ثانياً: خداند حكيم براى ارشاد و تكميل نوع انسان، نهايت لطف را به عمل آورد و زمام داران معصومى را برگزيد و به آنان معرفى كرد تا برايشان عذرى باقى نماند.( )
از طرفى هم دنيا، محل امتحان و تكليف بشر است، و قرار نيست كارى به اجبار صورت گيرد بلكه بايد مردم آزاد باشند تا راه سعادت يا شقاوت را خودشان انتخاب كنند. قرآن مى فرمايد:
(إِنّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمّا شاكِراً وَ إِمّا كَفُوراً)( )
«ما راه را به انسان نشان داديم، پس او يا شاكر است و يا ناسپاس».
بعد از پيغمبر مردم مى توانستند از آن افراد برگزيده الهى استفاده كنند. براى تشكيل حكومت عدل، كوشش و فداكارى نمايند و زمينه را فراهم كنند تا آن افراد برگزيده را در رأس كار قرار دهند و در تأييد و تقويت حكومتشان كوشش نمايند، آن گاه از نتايج درخشان حكومت معصوم برخوردار گردند. اما اگر مردم در انجام دادن وظيفه كوتاهى كردند تقصير از جانب خدا و رسول نيست. كارها بايد طبق جريان عادى و از روى علل و اسباب، انجام بگيرد. خدا وظيفه ندارد كه قانون كلى علل و اسباب را بر هم بزند و به طور غير عادى، حكومت معصوم را بر مردم تحميل كند.
به علاوه، همان گونه كه در مباحث امامت مطرح مى شود، امام داراى چندين مزيت و شأن است از جمله آن ها:
1. نمونه كامل انسانيت كه همه شؤون دين به كامل ترين شكل در او تجلى نموده و واسطه فيوضات الهى است.
2. حافظ احكام و قوانين دينى است كه به وسيله پيغمبر ابلاغ شده و مبلّغ و مروج احكام و دستورهاى شريعت است.
3. به خلافت پيغمبر و زمام دارى مسلمانان از جانب خدا برگزيده شده است.
اگر چه مسلمانان به علت سستى و نداشتن استعداد و بعضى علل ديگر، موفق نشدند از فايده سوم كاملاً بهره مند گردند، از فايده اول و دوم بى ترديد برخوردار شدند. زيرا فايده اول كه يك امر تكوينى و واقعى است بر وجود امام مترتب مى شود، چه در مسند حكومت بنشيند، چه از حق مشروعش محروم گردد.
در مورد فايده دوم نيز فوايد بى شمارى از ناحيه ائمه(عليهم السلام) به اسلام و مسلمين عايد شد; به واسطه راهنمايى هاى سودمند و فداكارى هاى آنان اصل ديانت باقى ماند و نقشه هاى سوء دشمنان نقش بر آب شد; هزاران حديث درباره معارف اسلام و تفسير قرآن در بين مسلمانان پخش شد; هزاران حديث اخلاقى و سير و سلوك روحانى در دست رس علاقه مندان قرار گرفت، هزاران حديث در ابواب مختلف فقه در اختيار دانشمندان گذاشته شد.
اگر كتاب هاى احاديث اهل تسنن را با كتاب هاى حديث پيروان مكتب اهل بيت(عليهم السلام)در مقابل هم قرار دهيد و هر بابى از آن ها را با هم مقايسه كنيد مى توانيد به خدمات علمى و دينى اهل بيت(عليهم السلام) پى ببريد. همچنين برايتان روشن مى شود كه دانشمندان و فقهاى اهل تسنن نيز بسيارى از مطالب علمى را از ائمه ما(عليهم السلام)گرفته و از گنجينه دانش الهى آنان بهره مند شده اند.( )