متن ادبی «دایه‏ای با سخاوت بی‏حدّ»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

اشارات :: دی 1382، شماره 56
بیست و پنجم ذیقعده روز دحوالارض
حسین هدایتی
زمین، چرخش همواره خویش را بر شانه‏های پنهان و پایدار آفرینش تکیه داده است.
ستون‏های بلند و نامرئی آسمان، راز مکشوف این سال‏هاست.
فلسفه‏ای بزرگ، بر آستانه دروازه‏های روشن ایستاده است. ردّ پای دور و دراز خلقت، بر جاده‏های بی‏انجام، آغاز می‏شود.
فریادهای سخت رها شده‏اند و اضطرابی گنگ و عالم‏گیر، دیواره‏ها را خواهد شکست.
زمینِ مادر، مهیّای گستردن سفره‏های مهر شده است.
آب دریاها بر عطش خاک تشنه می‏افزاید. سفر بزرگ، ادامه خواهد داشت؛ در جستجوی آفتاب.
سرزمین‏ها آفریده شد و بهار، در سرسرای همیشه‏شان خیمه افراشت.
آفرینش خداوند بر لبه‏های پرت و تاریک کرات، تکرار و تکرار می‏شود.
کهکشان‏های نزدیک و دور، کش می‏آید و پروردگار، به استواری ستون‏های پایدار و نامرئی، لبخند می‏زند. خاطره‏ای زیر پای من می‏چرخد و می‏چرخد. زمین، راز نخست آرامش است؛ اولین گهواره مهربان پروراندن، دایه‏ای با سخاوت بی‏حدّ، مهربان‏تر از دست‏های گشاده همگان، یک مادرِ نگران، با جادوی آب‏های روان در چشم، با کوهوار صلابت و رنج بر کتف، از دیروزها تا فرداها، تیماردار اندوه آدم‏ها.
زمین؛ پهنه‏ای لگدکوب ـ پیشانی کائنات ـ . با تاول تاختن‏ها و تجاوزها. با تلخی خون‏ها و خیانت‏ها. با چشم‏هایی لبریز از عاشقی و عبادت در غارها و چراگاه‏ها.
زمین، با چرخش همواره خویش، در فراسوها، گوش به زنگ صاعقه‏هاست.
زبان تازه‏ای می‏جویم. از زمین باید با لحن آفتابی خاک سخن گفت.