تحقيق در معناى شفاعت

(زمان خواندن: 4 - 8 دقیقه)

و بالجمله ، اخبار در اين مورد بسيار است ، كه نقلش موجب تطويل كلام مى شود و مطلبى كه بايد در اطراف آن بحث كنيم اصل مسأله شفاعت است و ما در الكلم الطيب(10) تحت چهار عنوان درباره آن بحث نموده و در اينجا مقدمه اى براى اثبات اين موضوع متذكر مى شويم :
از آيات شريفه و اخبار كثيره و مضامين ادعيه و زيارات و غير اين ها استفاده مى شود كه حسن دعا در حقّ مؤمنين و طلب مغفرت و آمرزش از خدا براى آنان و تجاوز از سيّئات و قبول نمودن عبادات آنان و رفع گرفتارى هايشان و شفا دادن مريضانشان و قضاى حوايج ايشان و بالجمله ، مسئلت نمودن از خدا ، كه خيرات دنيا و آخرت را نصيب آنان گرداند و از بليّات و گرفتارى هاى دنيا و آخرت ، آنان را نجات بخشد و درجات خوبانِ آنان را متعالى گرداند و بدانِ آنان را به عفو و كرمش ببخشد ، وظيفه هر مسلمان و يكى از حقوق مؤمن بر برادر دينى خود مى باشد . و همچنين است طلب لعن و عذاب و ازدياد آن براى كفار و مخالفين و اهل بدعت و ضلالت (اگر قابل هدايت نباشند) مخصوصاً دشمنان دين و معاندين ائمّه طاهرين و كسانى كه پيرو و كمك كار آن ها بوده اند .
و شفاعت در قيامت همين است كه مقرّبان درگاه الهى ، مانند انبيا و اوليا و شهدا و مؤمنين و قرآن و غير اين ها از خداوند متعال خواهش و تمنّا مى كنند كه از گناهان مؤمنين درگذرد ; و خصومت نيز اين است كه از خداوند ازدياد عذاب و عقوبت معاندين را مسألت مى نمايند . و با توجه به اين مقدمه اشكالى براى مسأله شفاعت باقى نمى ماند و از آيات شريفه قرآن نيز اين مطلب به طور واضح استفاده مى شود ; مانند آيه شريفه (يَوْمَئِذ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلاّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلاً)(11) .
(در اين روز نفع نمى بخشد شفاعت ، مگر كسى را كه خداوند رحمن شفاعت او را اذن دهد و راضى باشد از او از جهت گفتار) .و آيه مباركه (لا تُغْنِي شَفاعَتُهُمْ شَيْئاً إِلاّ مِنْ بَعْدِ أَنْ يَأْذَنَ اللهُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَرْضى)(12) .
(سود نمى بخشد شفاعت ملائكه چيزى را ، مگر بعد از آنكه خدا اذن دهد براى كسى كه بخواهد و راضى باشد) .
و آيه شريفه (وَلا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ إِلاّ لِمَنْ أَذِنَ لَهُ)(13) .
(سود نبخشد شفاعت نزد خدا ، مگر براى كسى كه خدا اذن دهد) .
و آيه مباركه (وَلا يَشْفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارْتَضى)(14) .
(و شفاعت نمى كنند فرشتگان ، مگر براى كسى كه مرضىّ حق باشد) .
و آيه شريفه (وَ لا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ إِلاّ مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ)(15) .
(كسانى را كه كافران جز خدا مى خوانند ، مالك شفاعت نيستند(16) ، مگر كسانى كه به راستى گواهى دهند و بدانند كه چگونه شهادت مى دهند) .
كه از جميع اين آيات استفاده مى شود(17) كه مصاديق شفاعت دو دسته اند :
1 . كسانى كه خداوند اجازه داده كه در حقّ آن ها شفاعت شود ، و آن ها كسانى هستند كه دينشان مرضىّ و پسنديده حق باشد .
2 . كسانى كه درباره آن ها شفاعت فايده اى ندارد و خداوند اذن شفاعت نداده ، و آن ها كفار و معاندين و كسانى هستند كه داراى دين پسنديده نباشند .
و اما آياتى كه به طور اطلاق نفى شفاعت مى كند :
مانند (وَ اتَّقُوا يَوْماً لا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْس شَيْئاً وَ لا يُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا يُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ)(18) .
(بترسيد از روزى كه كفايت نكند نفسى از نفس ديگر چيزى را و شفاعتى درباره او پذيرفته نگردد و فدا و عوض [ = غرامت ] از او گرفته نشود و ايشان يارى كرده نشوند) .
و مانند (مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لا بَيْعٌ فِيهِ وَ لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَةٌ)(19) .
(پيش از آنى كه بيايد روزى كه خريد و فروش و دوستى و شفاعت در آن نباشد) .
و مثل (ما لِلظّالِمِينَ مِنْ حَمِيم وَ لا شَفِيع يُطاعُ)(20) .
(براى ستمكاران ، خويش مشفق و شفيع مطاعى نباشد) .
و مثل (فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشّافِعِينَ)(21) .
(شفاعتِ شفاعت كنندگان ، ايشان را نفع نبخشد) .
اولاً ، در مورد كفار است ; زيرا در آيه چهارم در مورد سؤال از اهل دوزخ و علّت آمدن آن ها به آتش مى فرمايد : (ما سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ * قالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ* وَ لَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ * وَ كُنّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضِينَ * وَ كُنّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ * حَتّى أَتانَا الْيَقِينُ)(22) .
(از مجرمان مى پرسند كه ، چه چيز شما را در دوزخ آورد؟ گويند : ما از نمازگزاران نبوديم و اطعام مسكين نمى نموديم «زكات نمى داديم» و با فروروندگان در كارهاى زشت فرو مى رفتيم و روز جزا را دروغ مى شمرديم تا اينكه مرگ ما فرا رسيد) كه صريح است در اينكه ، اينان از زمره مؤمنين و باوركنندگان روز جزا خارج بوده اند .
و در آيه دوم بعد از كلمه (وَ لا شَفاعَةٌ) مى فرمايد : (وَ الْكافِرُونَ هُمُ الظّالِمُونَ) كه از اين جمله معلوم مى گردد ، كسانى كه شفاعت براى آنان نيست كافرانند و ضمناً استفاده مى شود كه مراد از ظالمين در آيه سوم نيز كفارند .
ثانياً ، در مقام اطلاق نيست ، بلكه قدر متيقّن دارد كه همان كفار و معاندين باشند .
ثالثاً ،  بر فرض كه اطلاق داشته باشد ، آيات قبل مقيّد اطلاق اين هاست .
و امّا اشكالى كه بعضى نموده اند ، كه اگر كسى استحقاق عذاب ندارد محتاج به شفاعت نيست و اگر مستحق عذاب باشد و خدا بخواهد به دوزخ برود ، شفاعت چه معنى دارد؟ بى پايه و سست است .
براى اينكه اولاً ، نقض مى كنيم به بليّات دنيوى كه اگر اين شخص بايد مريض و مبتلا و گرفتار باشد ، دعا و طلب شفا و رفع ابتلا چه معنى دارد؟ و اگر بناست شفا پيدا كند احتياج به دعا ندارد .
و ثانياً ، استحقاق عذاب منافى با قابليّت رحمت و تفضّل نيست و نفس شفاعت نوعى از تفضل در حقّ شفيع و مشفوعٌ له است .
و ثالثاً ، شفاعت تنها طلب نجات از عذاب نيست ، بلكه ارتفاع درجه و رتبه را هم شامل است ، از اين جهت انبيا و اوليا هم محتاج به شفاعتند . علاوه بر اينكه اخبار كثيره و متواتره به تواتر اجمالى در مورد شفاعت وارد شده كه ذكر آن ها موجب تطويل است و در محل مناسب به قسمتى از آن ها اشاره خواهيم كرد . إن شاء الله تعالى(23) .
__________________________________
[10] .  الكلم الطيب : ص808 ـ 815 .
[11] .  سوره طه : آيه 109 .
[12] .  سوره نجم : آيه 26 .
[13] .  سوره سبأ : آيه 23 .
[14] .  سوره انبياء : آيه 28 .
[15] .  سوره زخرف : آيه 86 .
[16] .  به عبارت ديگر : وكسانى كه به جاى او مى خوانند (و مى پرستند) اختيار شفاعت ندارند ، مگر آن كسانى كه آگاهانه به حق گواهى داده باشند .
[17] .  در علم اصولْ مبرهن است كه مخصصات و مقيدات ، عمومات و اطلاقات ، چه متصل باشد ، مثل «أكْرِم العلماء العدول» ، چه استثنا باشد ، مانند «أكْرِم العلماء إلاّ الفساق» ، چه منفصل باشد ، مثل «أكرِم العلماء و لا تُكْرِم الفسّاق من العلماء» به عام و مطلق عنوان مى دهد ; يعنى مصاديق عام را دو دسته مى كند : عالم عادل و عالم فاسق ، و لذا تمسك به عام در شبهات مصداقيه جايز نيست ، مگر آنكه برگشتش به تخصيص زايد شود و آيات شفاعت از اين گونه است ( مؤلف ) .
[18] .  سوره بقره : آيه 48 .
[19] .  سوره بقره : آيه 254 .
[20] .  سوره غافر : آيه 18 .
[21] .  سوره مدّثّر : آيه 48 .
[22] .  سوره مدثر : آيه 42 ـ 47 .
[23] .  ر .ك : الكلم الطيب : ص 812 ـ 813