سیمای بهلول عاقل

(زمان خواندن: 7 - 13 دقیقه)

... و راه او شیوه ‏ای دیگر در دفاع از ولایت و گریز از دوزخ درزمانه بیداد و ستم بود. در شهر کوفه دیده به جهان گشود و آرام‏آرام چنان دیگر مردان حق راه سعادت پیمود کوفه زادگاه‏ فرزانگانی بیشمار و راد مردانی فرهیخته بود که در پرتو انوارهدایت و امامت تشیع نور افشانی می‏کردند. آن دیار، جنب و جوش‏مردان بزرگی را به یاد دارد که هریک افتخارانی فراموش ناشدنی‏ در راه حقیقت‏ خلق کردند.
و اینک نیز به تماشای یکی از آن مردان خدایی می‏نشینیم.
پدرش که عموی هارون الرشید خلیفه عباسی بود، «عمرو» نام‏داشت. عمرو کوفی فرزندی داشت که نامش را «وهب‏» نهاده بود وکنیه‏ اش «ابو وهب‏» نام گرفت. اما این فرزند خوشنام کوفی، درمیان مردم به «بهلول‏» معروف شده بود.
آری، «بهلول عاقل‏» همان مردی است که برخی دشمنان کم خرد، وی‏را «بهلول دیوانه‏» نام نهاده بودند.
دل آن عاقل اندیشمند، برغم اینکه خود از عباسیان به شمار می‏رفت، همچون برخی دیگر از کوفیان حق طلب، جلوه‏گاه نور ولایت وتشیع گردید.
در آن زمان، امام صادق(ع) از شهر مدینه نورافشانی می‏کرد و هدایت امت پیامبراکرم(ص) را بر عهده داشت.
کوفه نیز یکی از آن شهرهایی بود که مردان بسیاری از آن‏ برخاسته، با حرکت ‏به سوی مدینه، چونان پروانه ‏های عاشق بر گردصادق آل محمد(ع) می‏چرخیدند.
در عصر امام صادق(ع)
بهلول کوفی‏ نیز بسان دیگر همشهریان خویش، در جرگه این عاشقان در آمده ودر زمره شاگردان خاص آن خورشید صداقت جای گرفت.
علامه شهیدقاضی نورالله شوشتری، با استناد به کتاب «تاریخ گزیده‏» پس‏از بیان مطالب فوق آورده است:
«او (بهلول) در زمره متقیان عصر خویش قرار داشت.» مولف کتاب‏«روضات الجنات‏»، در معرفی بهلول عاقل چنین آورده است:
«عالم عارف کامل، کاشف از لطایف اسرار و فنون، بهلول بن عمروعاقل عادل کوفی صوفی (صیرفی) معروف به مجنون ... از شاگردان ‏برگزیده امام صادق(ع) است. وی در فنون حکمت، معارف و آداب‏ اسلامی، فردی تکمیل است.» سپس چنین می‏نویسد:
«بهلول در ردیف فتوا دهندگان به شیوه مذهب تشیع بود و دردوران خویش، دارای مقبولیت عمومی بود.»
بهلول عاقل به ترویج‏و نشر معارف اهل‏بیت(علیهم السلام) پرداخت. فراگیری و سپس ‏بازگویی و نقل روایات و احادیث معصومین از جمله فعالیت هایی ‏است که هریک از راویان و شاگردان مکتب ائمه(علیهم السلام) بدان‏همت می‏گماردند.
بهلول، از افرادی همچون «عمر بن دینار» که خود نیز ازشاگردان امام صادق(ع) بود، روایت نقل کرده است.
علاوه بر وی‏«ایمن بن نابل‏» و «عاصم بن ابی النجود» از دیگر محدثانی‏ هستند که بهلول به واسطه آنان، احادیثی را نقل کرده است.
او همواره به دفاع از مکتب تشیع عشق می‏ورزید و در کمترین فرصت،به این رسالت دینی خویش جامه عمل می‏پوشید.
مناظرات بسیار او با مخالفان ولایت دلیلی گویا بر این مدعاست.
روزی، شخصی معروف به «عدوی‏» از نوادگان خلیفه دوم (عمر بن‏خطاب) در یک جلسه عمومی، به مناظره با بهلول نشست.عدوی در یکی از سوالهای خود از بهلول پرسید: اگر تو خود رااهل ایمان می‏دانی، بگو ایمان چیست؟
بهلول در جواب گفت: قال مولای جعفر بن محمد الصادق(ع)،«الایمان عقد بالقلب و قول باللسان و عمل بالجوارح والارکان.» یعنی مولایم امام صادق(ع) فرمود: ایمان اعتقاد قلبی‏ است که بر زبان آورده می‏شود و با اعضاء و جوارح خویشتن بدان‏ عمل می‏شود.
عدوی که از مخالفان تشیع و به دنبال تضعیف موقعیت امام‏ صادق(ع) نزد مردمان بود، خطاب به بهلول گفت: تو به گونه‏ای‏می‏گویی «مولای صادق من‏» که گویا به جز وی انسان صادق وراستگویی وجود ندارد.
بهلول گفت: آری چنین است. در این صورت این اشکال بر شما واردمی‏شود که جد تو عمر به گونه‏ ای ابوبکر را صدیق نام نهاد که‏ گویا در زمان وی، راستگویی دیگر نبوده است.
عدوی‏ گفت: آری، بجز او کسی دیگر راستگو درست کردار نبود.
بهلول گفت: این سخن تو بر خلاف کتاب قرآن و سنت پیامبر(ص) است.
زیرا خداوند در کتابش، ایمان آورندگان به خدا و رسولش را صدیق ‏معرفی کرده و فرموده است:
«... والذین آمنوا بالله و رسوله اولئک هم الصدیقون‏»
همچنین‏ سنت نبوی چنین است که پیامبر(ص) به اصحاب خویش فرمود: هرگاه ‏کار نیکی انجام دادی، از صدیقان خواهی بود.
عدوی گفت: ابوبکر بدان جهت صدیق نامیده شد که اولین مردی بودکه نبوت پیامبر اسلام(ص) را تصدیق کرد.
بهلول گفت: با اینکه وی اولین نفر نبود (بلکه امام علی(ع) اولین شخص بود)، آیه مورد نظر دارای معنای عام است و از نظرعلم ادبیات عرب و عبارت قرآن، اختصاص یافتن «صدیق‏» به یک‏ نفر، نادرست است.
عدوی دیگر جوابی نداشت و برای فرار از این رسوایی، به سوالات‏ دیگری روی آورد.
بهلول از یاران امام صادق(ع) شمرده می‏شد. امابه نظر می‏رسد فضای اختناق و زورگویی ‏های سیاسی خلفای عباسی، برخی از اصحاب امام(ع) را بر آن می‏داشت تا حمایت و پشتیبانی ‏خویش را به صورت کامل آشکار ننمایند و شاید همین عامل موجب ‏گردیده است تا برخی از متون اصلی علم رجال را ثبت نکنند.البته برخی از بزرگان به گوشه ‏ای از خصوصیات وی، اشاراتی ‏هرچند کوتاه کرده ‏اند. از آن جمله محقق بزرگوار، علامه ‏مامقانی است که پس از معرفی وی، نکاتی از ماجراهای زندگانی‏ اش ‏را بیان کرده است. ایشان در فهرست اولیه کتاب خود، بهلول رافردی عاقل و مورد اطمنان دانسته ‏اند.
مولف گرانقدر «قاموس‏ الرجال‏» که پژوهش های رجالی خویش را با دیدی منتقدانه بر اساس ‏کتاب «تنقیح المقال‏» نگاشته است، پس از ذکر نام بهلول، بخشی‏از مناظرات وی با خلفای عباسی را بیان کرده است.
همچنین ‏پژوهش گری دیگر در کتاب «منتهی‏ المقال‏»، علاوه بر بیان برخی ازمناظرات بهلول درباره ‏اش چنین نوشته است:
«از برخی کتابهای تاریخ و غیر آن، معلوم می‏شود که بهلول ‏دارای فضل و جلال و مقام بزرگی بوده است.»
بهلول در عصر امام کاظم(ع)
امت اسلام، پس از شهادت امام صادق(ع) رو به سوی فرزند و جانشین ‏شایسته او کرده، از امام موسی کاظم(ع) به عنوان هفتمین ذخیره‏ الهی و نور آسمانی پیروی کردند.
عباسیان که همواره عظمت معنوی و اجتماعی ائمه(علیهم السلام) رامانع دنیا داری و زور مداری خویش می‏دانستند با حیله ‏های مختلف،در صدد از میان برداشتن صالح‏ ترین عناصر جامعه انسانی بودند.از این رو، هارون عباسی بر آن شد تا به هر شیوه ممکن، امام ‏موسی بن جعفر(ع) را به قتل برساند. برای عملی کردن فکر خویش،به دنبال آن بود تا آن امام را متهم به خروج و قیام بر ضدحکومت‏ خویش نموده، از این طریق ریختن خون ایشان را مباح وکردار زشت ‏خویش را عمل مشروع جلوه دهد. بر این اساس، تصمیم ‏گرفت ‏حکم قتل امام کاظم(ع) را از فقیهان و دانشمندان با نفوذعصر خویش دریافت کند.
خلیفه عباسی به سراغ بهلول که در آن دوران، از فقیهان زبده و مورد قبول زمانه خویش بود رفته و از او در خواست کرد تا فتوای‏ قتل امام(ع) را صادر کند. بهلول که از یک سو دلباخته امام‏ خویش بود و از سوی دیگر بیم آن می‏رفت که مخالفت ‏با در خواست‏ هارون به قتل وی بینجامد، برای تعیین تکلیف نزد امام کاظم(ع)رفت و پس از بیان ماجرا خوستار راهنمایی از ایشان شد.
امام موسی کاظم(ع) دستور داد تا بهلول برای فرار از صدور چنین‏ فتوایی و نیز نجات جان خویش، خود را به دیوانگی زده خویشتن رااز این ماجرا رهایی سازد.
بهلول اندیشمند نیز به دستور امام ‏عزیز خویش عمل نمود و از آن پس، چرخ زندگی وی به گونه ‏ای دیگرچرخیدن گرفت.
ماجرای فوق که از علامه قاضی نورالله شوشتری نقل شده است.بخوبی نشان خواهد داد که موقعیت اجتماعی و مقبولیت عمومی ومقام فقهی بهلول به اندازه ‏ای بود که هارون الرشید چنین‏ می‏پنداشت که چنانچه بهلول، ریختن خون آن امام معصوم(ع) راجایز بداند، دیگر هیچ خطری ازناحیه مردم او را تهدید نخواهدکرد و به اصطلاح بیانیه فقهی و سیاسی بهلول در این باره، حکومت‏ عباسیان را مصونیت‏ سیاسی و دینی خواهد بخشید.
چرا دیوانگی؟
در باره اینکه چرا بهلول خود را به دیوانگی زد و از آن پس درمیان جامعه به «بهلول مجنون‏» معروف شد، داستانی دیگر آمده ‏است:
هارون الرشید خلیفه عباسی تصمیم گرفت تا شخصی را به عنوان‏ قاضی بغداد منصوب کند. از این رو با اطرافیان خویش مشورت کردو به رای آنها، بهلول را شایسته منصب قضاوت دانست. بهلول که ‏تا آن زمان در کوفه بسر می‏برد، از سوی هارون به بغداد دعوت‏ شد. هارون به او گفت: درامر خلافت ‏به کمک تو نیازمندم.
بهلول‏ گفت: چگونه باید تو را یاری کنم؟
هارون گفت: منصب قضاوت بغداد را بپذیر.
بهلول که خلافت عباسیان را غاصبانه می‏دانست ‏به هیچ وجه حاضر به‏ همکاری با حکومت آنان نبود، جواب داد: من شایسته این مقام‏ نیستم. هارون در جواب گفت: مردم بغداد تو را شایسته این مقام ‏می‏دانند.
بهلول گفت: سبحان الله، من خویشتن را بهتر از دیگران می‏شناسم.
اگر در گفته خود (که شایسته قضاوت نیستم) راستگو باشم، پس ‏همان است که گفتم. و چنانچه در این گفته خود، دروغگو باشم،انسان دروغگو شایسته تصدی قضاوت نیست.
هارون عباسی همچنان برنظر خویش اصرار و پافشاری می‏کرد تا وی قضاوت را بپذیرد. هربارجواب و عذر بهلول را به گونه ‏ای رد می‏کرد. بهلول که حاضر به ‏همکاری با دشمنان اهل‏بیت: نبود، ناچار جواب داد: امشب را به‏ من مهلت دهید.
هارون آن شب را به او مهلت داد و صبحگاهان مردم‏ مشاهده کردند که بهلول سوار بر چوبی شده و چون اسب سواری دربازار حرکت می‏کند و می‏گوید: کنار بروید و راه را باز کنید که ‏اسب من شما را لگد نزند.
زندگی با درد و رنج
اگر چه این داستان، نیز چون ماجرای قبل، بیانگر صلاحیت علمی وفقهی بهلول است اما از سوی دیگر نشان از غمی جانکاه در میان‏شیعیان و زندگی سخت و درد آور آنان در دوران حاکمیت ودیکتاتورهای عباسی است.
فقیهان و فرزانگانی چون بهلول، هریک باید به گونه ‏ای غیرمتعارف به زندگی خویش ادامه می‏دادند و این همه تنها به جرم‏عشق به اهل‏بیت(علیهم السلام) بود و بس. شاید پیشنهاد قضاوت ازسوی هارون، برای اجرای همان نیت قتل امام(ع) بوده است و گویا بهلول بخوبی می‏دانست که با توجه به اوضاع سیاسی آن دوره،چنانچه در جایگاه قضاوت بغداد بنشیند، پس از چندی دو راه بیش‏نخواهد داشت. فتوای قتل امام کاظم(ع) و یا کشته شدن.
شیوه پیشنهادی امام کاظم(ع) نسبت‏ به بهلول نیز بهترین ومناسب ‏ترین راه حل مشکل بوده است.
تجربه ‏ای دیگر
البته اینگونه مسائل در عصر امام کاظم(ع) تازگی نداشت. چه ‏اینکه قبل از آن در دوران امامت امام محمد باقر(ع) اوضاع ‏زمانه به گونه‏ای شد که جابر بن یزید جعفی که از شاگردان ویژه‏ و بسیار صمیمی امام باقر(ع) بود، به سفارش امام خویش، شیوه ‏ای‏ همچون شیوه زندگانی بهلول در پیش گرفت. جابر که از ارادتمندان‏ خاندان پیامبر(ص) بود، در کوفه به ارشاد مردم می‏پرداخت.
فعالیتهای فرهنگی و تبلیغات مذهبی جابر، خلیفه و دست‏اندرکاران حکومت را به خشم آورد تا جایی که وجود وی را برای‏بقای سیاسی خود خطرناک می‏دانستند. از این رو هشام بن‏ عبدالملک، توطئه قتل وی را طرح ریزی کرد.
امام باقر(ع) برای نجات جان جابر، نامه‏ای به او نوشت و دستورداد تا وی خود را به دیوانگی زده تا از این شر رهایی یابد. واو به دستور امام عمل کرد و از گزند خلیفه مصون ماند.
بهلول عاقل سرانجام چنین سرنوشتی پیدا کرد و بناچار تا آخرعمر خویش، به همان شیوه رفتار می‏کرد. بطوری که در میان مردم‏به «دیوانه‏» معروف شد.
شیوه به ظاهر دیوانگی او تنها و تنها در برخی از رفتارها وبرخوردها بوده است. و الا در هیچ یک از گفتارها و کلمات وعبارات بهلول، کوچکترین نشانی از ضعف عقلی و یا اختلال روانی‏وجود ندارد بلکه گفته‏ ها و نظریات وی سرشار از زیرکی، عقل وفراست کامل است که هر شخصی با خواندن مناظرات و مباحثات‏بهلول، خود بدین نتیجه خواهد رسید.
بهلول در همین موقعیت ‏به ظاهر دیوانگی ‏اش، مناظره‏ های بسیاری بامنکران اهل‏بیت و مخالفان مذهب تشیع ترتیب داد که در لابلای ‏آنها، سخنانی نغز و شیرین از او نقل شده است.
بهلول و ابو حنیفه
قاضی نورالله شوشتری یکی از مناظرات بهلول را چنین بیان کرده‏است.
روزی بهلول از کنار خانه ابوحنیفه (از پیشوایان اهل سنت) عبور می‏کرد. در این هنگام شنید که وی به شاگردان خویش می‏گوید:
امام جعفرصادق(ع) سه مطلب گفته است که من آن را دوست نداشته و نمی‏پسندم. اول آنکه می‏گوید: شیطان با آتش جهنم عذاب می‏شود.
چگونه شیطان که خود از آتش است، با آتش عذاب می‏شود؟
دیگر آنکه می‏گوید: خدا را نمی‏توان دید. چگونه چیزی را که ‏موجود باشد نمی‏توان دید؟
سوم آنکه می‏گوید: انسان در کارهای خویش، فاعل مختار است و حال‏آنکه نصوص و متون دینی برخلاف آن است. (و خداوند خالق و پدیدآورنده همه چیز است.) بهلول کلوخی برداشت و به طرف ابوحنیفه ‏پرتاب کرد و گریخت. کلوخ به پیشانی ابوحنیفه خورد و او را آزرد. پس از دستگیری بهلول، برای شکایت وی را نزد حاکم بردند.
بهلول به او گفت: چه آزاری از سوی من به تو رسیده است؟
ابوحنیفه گفت: کلوخی به پیشانی ‏ام زده و سر من را به دردآورده ‏ای.
بهلول گفت: درد را به من نشان بده؟
ابوحنیفه گفت: درد را چگونه می‏توان دید؟
بهلول گفت: پس چرا (بر امام صادق(ع) اعتراض می‏کردی و می‏گفتی‏ چگونه می‏توان گفت که خداوند موجود است ولی نمی‏توان او را دید؟
علاوه آن کلوخ خاک بود و تو نیز از خاک هستی پس نمی‏ بایست‏ خاک ‏از خاک آزار ببیند وعذاب شود. همچنین من تقصیری ندارم و بایداز خدا شکایت کنی، زیرا تو خود می‏گفتی انسان فاعل کارهای خویش ‏نیست و همه کارها به ست‏خداست.
پس چرا تو مرا نزد حاکم آورده و ادعای قصاص می‏کنی؟
ابوحنیفه با شنیدن سخنان منطقی و عاقلانه بهلول شرمنده شد و ازشکایت‏ خویش منصرف گشته، جلسه دادگاه را ترک کرد. پژوهشگر معاصر، علامه شوشتری، پس از نقل ماجرای فوق، نظر علامه مامقانی‏ را تایید کرده می‏نویسد:
سزاوار است که ابوحنیفه برای شکایت از بهلول، نزد منصور عباسی ‏رفته باشد نه نزد هارون. زیرا ابو حنیفه، قبل از خلافت هارون‏ وفات کرده است. ارادت بهلول به پیشوایان معصوم و مخالفت‏ سرسختانه با مخالفان ایشان، همواره محور فعالیت های وی بود.
حتی پس از دیوانه‏ نمایی ‏اش این رفتار را نیز از خود بروز می‏دادو از کمترین فرصت‏برای تحقیر و تضعیف دشمنان می‏کوشید. داستانهای زیر نمونه ‏ای از آن است. روزی وزیر هارون الرشید(خلیفه عباسی) به بهلول گفت: خوشا به حالت که خلیفه تو راسرپرست و فرمانروای خوک ها وگرگ ها قرار داده است. بهلول بدون‏فاصله به وزیر گفت: پس مواظب باش که از اطاعت و فرمانروایی من‏خارج نشوی. پس از این جواب، وزیر خجل و شرمنده شد. هنگامی که ‏بهلول در بصره بود، برخی دور او را گرفته گفتند: ای بهلول‏ دیوانگان بصره را برای ما بشمار؟ بهلول گفت: شمارش دیوانگان ‏بسیار بطول می‏ انجامد ولی می‏توانم عاقلان را بشمارم.

کوثر :: فروردین 1378، شماره 25

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page