توحيد، شعار اسلام

(زمان خواندن: 3 - 6 دقیقه)

اگر چه همه ى پيامبران از سوى خداى خالق جهان آمده اند و يك جريان زلال، پاكيزه و يكسان را جارى كرده و بشريت را به شستشو كردن در آن فراخوانده اند؛ ليكن هر پيامبر به مقتضاى زمان و شرايطى كه بر او وحى شده و حالات روحى و اجتماعى مردم آن عصر، آيين او به يك ويژگى شهرت يافته كه به منزله ى شعار ويژه ى آن دين به شمار آمده است.
براى مثال، حضرت موسى عليه السلام در زمانى مبعوث شد كه قوم او زير سلطه ى فرعونيان، ذليلانه به زندگى برده وار كشيده شده بود و عزت، استقلال و آزادى خود را از كف داده بودند. به همين دليل، شعارش را نجات و رهايى بنى اسرائيل از آن زندگى نكبت بار قرار داد و در رويارويى با فرعون فرمود: و تلك نعمة تمنها على ان عبدت بنى اسرائيل. [سوره ى شعراء، آيه ى 22.] و (آيا) اينكه فرزندان اسرائيل را بنده ى (خود) ساخته اى، نعمتى است كه منتش را بر من مى نهى؟ و حضرت عيسى مسيح عليه السلام در عصرى برانگيخته شد كه قساوت و تاريكى بر دلها غالب آمده و بيرحمى و خشونت، عرصه ى زندگى بنى اسرائيل را فراگرفته بود. بدين منظور، شعار خويش را محبت و رافت و رحمت قرار داد و طبيبانه براى درمان قساوت و سنگدلى آنان، قيام كرد.
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله نيز در شرايطى برانگيخته شد كه تجاوز به حقوق ديگران، خونريزى و ستم پيشگى و تفرقه بر جامعه حاكم بود و به تعبير قرآن كريم: «على شفا حفرة من النار؛ بر كنار پرتگاه آتش» بودند و هر قبيله اى بر بتى دل بسته و براى پرستش آن به اعتكاف نشسته بود. برخى به «ارباب انواع» معتقد بودند و پاره اى ديگر، مظاهر طبيعت چون ماه و ستاره و خورشيد را مى پرستيدند. بيشتر مردم، سر به فرمان طاغوت نهاده، بند بندگى بر گردن افكنده، پيروى سركشان را پذيرفته بودند.
آرى، در چنين شرايط نامساعد فكرى و اخلاقى بود كه رسول خدا صلى الله عليه و آله براى رهايى انسانها، با شعار: «قولوا لا اله الا الله تفلحوا» به پا خاست و مردم را به ايمانى مبتنى بر تعقل و توحيد محض، فراخواند. آن حضرت، ريشه و اساس هر نوع انحراف از مسير صحيح انسانى را در پرستش غير خدا مى ديد. به همين دليل، شعار خود را «توحيد» قرار داد.
به همان اندازه كه توجه به حق مطلق، مبدا خير و كمال و عدل است، پرستش غير خدا منشأ نقص و شر و فساد و مى باشد؛ زيرا حقيقت پرستش، تقرب و همانند شدن عابد با معبودى است كه آن را كامل مطلق و پرستش آن را كمال خود مى پندارد. پرستش جماد، جمود مى آورد و پرستش حيوان، حيوانيت را مى افزايد و پرستش هر موجودى، پرستش كننده را در آن حد نگه مى دارد. پرستش مطلق، از هر بندى آزاد مى كند و به سوى هر كمالى پرواز مى دهد. پس پرستش به هر صورت، منشا و ريشه ى فكرى و نفسانى هر خير و شرى است و همين، سر «قولوا لا اله الا الله تفلحوا» است كه ايمان و اعلام به اين حقيقت، رستگارى مطلق مى بخشد و از هر بند و حدى مى رهاند. پرستش حيوان، پرستش شهوات حيوانى است، خواه در صورت چارپاى بى زبانى باشد، يا آدم نماى مستبدى كه محكوم شهوات و هواهاى خود است. [پرتويى از قرآن، ج 1، ص 197.]
على عليه السلام فرمود: و اعلم يا بنى، ان احد الم ينبى عن الله كما انبا عنه الرسول صلى الله عليه و آله فارض به رائدا، و الى النجاة قائدا. [خورشيد بى غروب (نهج البلاغه)، ص 325.]
پسرم! بدان كه از خدايت هيچ كسى چون فرستاده اش (حضرت محمد)- كه درود خدا بر او و خاندانش باد- خبر نداده است. پس دل خوش دار كه اويت به سرچشمه، راهنما و در روند رهايى ات پيشواست.
حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در اين سخن پر مغز و نغز خود، به برترى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله بر ديگر پيامبران خداوند در تبيين معارف توحيدى، اشاره كرده و اينكه هيچ يك از رسولان بزرگ خداوند، چونان او نقاب از چهره ى زيباى معارف دينى برنگرفته و راز و رمز توحيد را آشكار نساخته اند؛ اگر چه همه ى آن بزرگان، بشريت را به سوى توحيد دعوت كردند و از زيبايى و دلربايى هاى آن معشوق نازنين، خبر دادند؛ ليكن تنها او بود كه اين گوهر ناب را در زيباترين تعبيرها و در صورت اصلى ترين و جامع ترين و گوياترين شعارها خود، ارائه كرد.
از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل شده كه فرمود:
انا النذير العربيان. [مفاتيح الغيب، صدرالدين شيرازى، ص 528.]
من هشدار دهنده ى برهنه ام.
پيش از اسلام نيز اديان توحيدى چندى آمده بودند؛ ليكن آنها همه با گذشت زمان، تحريف يافته و دگرگون شده بودند، ديگر يكتاپرستى سره و توحيد محض در آنها ديده نمى شد. برخى آشكارا و برخى نهان، پايه هاى توحيدى خويش را رها كرده بودند. به راستى، حقيقت توحيد از ميان پيروان اديان رخت بر بسته و متروك مانده بود از اين رو، دعوت اسلام به توحيد محض «قولوا لا اله الا الله تفلحوا» نه تنها نسبت به جزيره العرب؛ بلكه نسبت به مطلق قلمرو دين و انديشه ى بشرى، دعوتى تازه و جهان بينى نوين بود.
در آن روزگا، معارف حقيقى و راستى موساى كليم و عيساى مسيح عليهماالسلام، در دسترس قوم يهود و ملتهاى مسيحى نبود. آنچه اينان به نام خداپرستى مى دانستند، آن حقيقت اعلام شده به دست انبيا نبود. بدين گونه، معارف انبيايى، مسخ شده بود. در مكاتب فلسفى نيز توحيدى از گونه ى توحيد قرآن به چشم نمى خورد. درباره ى شناخت خدا، درباره صفات ذات و صفات فعل و چگونگى صدور و آفرينش و چگونگى اراده و تقدير، در همه ى اينها، اصول نابى كه قرآن عرضه كرد، به هيچ وجه در آن مكاتب، وجود نداشت و بدين گونه، حق با گوستاولوبون فرانسوى است كه آشكارا اعلام مى دارد: راستى اين است كه در ميان تمام مذاهب دنيا، فقط اسلام مى باشد كه تاج افتخار را بر سر نهاده و اول از همه، وحدانيت صرف و خالص را در عالم انتشار داده است. [دانش مسلمين، محمد رضا حكيمى، ص 2- 3.]