طمع

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ[1] ؛ طمع مى‏كند آنكه دلش بيمار است . وَالَّذينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ والفِضَّةَ ولا يُنْفِقُونَها فِي سَبيلِ اللّه‏ِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ اَلِيمٍ[2] ؛ و كسانى كه زر و سيم را جمع مى‏كنند و آن را در راه خدا انفاق نمى‏كنند ، ايشان را از عذابى دردناك خبر ده .
طمع عبارت است از چشم‏داشت به ثروت و مكنتى كه خود يا مردم دارند ؛ كه اين نيز يكى از شاخه‏هاى دنيا دوستى است و از جمله رذايل و صفات ناهنجار است . هر طمع‏كارى اعتمادش به خود يا مردم بيشتر از خداست ؛ زيرا اگر اعتماد او به خدا بيشتر بود تنها به او چشم مى‏داشت و اين خود نوعى شركِ پنهان است .
اميرمؤمنان عليه‏السلام مى‏فرمايند :
ما هَدَمَ الدِّينَ مِثلُ البِدعِ ، ولا اَفسَدَ الرَّجُلَ مِثْلُ الطَّمَعِ[3] ؛ هيچ چيزى مانند بدعت گذارى ، دين را نابود نمى‏كند و چيزى مثل طمع و آزمندى مرد را تباه نمى‏سازد .
مرد را پامال خوارى مى‏كند طغيان حرص
شمع كوته مى‏شود چون شعله بالا مى‏كشد
( واضع لنجانى )     
منعمان را حرصِ زر باقى بود روز حساب
تشنه آخر تشنه خيزد گر كشد دريا به خواب
( سرخوش لاهورى )
--------------------------------------
[1] .  احزاب : 32 .
[2] .  توبه : 34 .
[3] .  بحار الانوار : ج75 ، ص92 .