غرور علمى

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

قاضى « على بن محمّد الماوردى » ، اهل بصره و در فقه شافعى استاد بود . مى‏گويد : درباره خريد و فروش ، كتابى نوشتم و براى نگارش آن زحمت زيادى كشيدم و همه جزئيّات و فرع‏هاى مسائل مربوط به آن را در خاطرم ثبت كردم ، به طورى‏كه بعد از اتمام آن كتاب ، به نظرم آمد كه من در اين باب فقه ، از همه عالم ترم . بدين ترتيب گرفتار خود پسندى و غرور شدم .
روزى دو نفر عرب روستانشين به مجلس من آمدند و درباره معامله‏اى كه در روستا انجام گرفته بود ، پرسيدند . از آن مسأله چهار فرع ديگر هم منشعب مى‏شد كه من هيچ كدام را نتوانستم جواب دهم . مدتى به فكر فرو رفتم و به خود گفتم : « تو ادعا مى‏كردى كه در اين باب فقه داناتر از ديگران هستى ؛ حال چه شده است كه نمى‏توانى مسأله دهاتى‏ها را جواب دهى ؟
به آنها گفتم : « جواب اين مسأله را بلد نيستم » .
آنها تعجب كردند و گفتند : « بايد بيشتر زحمت بكشى تا بتوانى جواب مسائل را بدهى » . از پيشم رفتند و پيش كسى كه عده‏اى از شاگردانم از نظر علمى بر او مقدم بودند ، مسأله را سؤال كردند و او همه را جواب داد . آنها از جواب سئوال خوشحال شدند و او را ستودند و به دهات خود رفتند .
ماوردى مى‏گويد : اين جريان سبب شد تا من متنبّه شوم و نفسم را از خودپسندى و غرور در علم ذليل كنم تا پس از اين به خودستايى گرفتار نشوم[1] .
---------------------------------------------------------------
[1] . مستدرك سفينة البحار : ج7 ، ص89 .