اشارات :: دی 1385، شماره 92
نزهت بادی
توفانزدگان اقیانوس ناآرام دنیا آنچنان سردرگم امواج سهمگین عادات و تعلقات روزمرهاند که چشمانشان در جستوجوی نوری است که آنها را به سوی ساحل امن، هدایت کند. در این ظلمتکده دنیا، تولد نوری از انوار الهی، چشم همه گمشدگان را روشن میکند؛ آن هم کسی که هدایتبخشی و راهنمایی، آنقدر در او به کمال و تمامیت رسیده است که او را «هادی» گفتهاند.
ای هادی امت! غرقشدگان وحشتزده در دریای بیایمانی، دست نیاز به سوی تو دراز میکنند و موطن امن خویش را در این دهشتناکی عالم، در وجود تو مییابند تا به امنترین ساحلها، پهلویشان دهی؛ چرا که ذکر نام تو، ذکر همان پروردگاری است که یادش، دلهای بیقرار و ناآرام را نجات میبخشد.
ما گرفتاران فرورفته در عمق دریای گناه، سکان وجودمان را به دستان هدایتگر تو میسپاریم تا کشتی شکسته وجودمان را به کرانه یاد خدا سُکنی دهی.
این دست نیاز ما و این دست راهنمای تو!
«مدینه» آرام آرام میشکفد در خویش؛ طفل، سرشار از عطری نافراموش، در دستهای مشتاق «سمانه» است، لبخندها بر لبها مینشیند.
دقیقههای گذرنده میایستند تا شادی این لحظات را زیرپوست شهر احساس کنند.
دهمین ستاره در جادههای نیمه شبان تاریخ، درخشیدن گرفته است.
دریچه تنهایی «سمانه» بسته شده تا کوچهها و دریچهها، روبهروی شادیاش دف زنان و کلکشان، خورشید را میهمانِ خانهاش کنند.
بوی شکفتن
قلب مشتاق جهان، در سینه ستبر مدینه تپیدن گرفته است.
«نیمه ذیالحجه» است و ملائک مشتاق به خاک آمدهاند تا قدمهای آسمانی دهمین بهار از راه آمده را بوسهباران کنند. ملائک آمدهاند تا مژده آمدنش را پیرامون کعبه طواف کنند. تمام اشیا در پوست خویش نمیگنجند. هوای سالخورده مدینه، بوی شکفتن گرفته است.
دهمین اتفاق سبز زمین
سمانه لبخند میزند؛ مثل لبخندهای زهرا علیهاالسلام . کودکی با چشمهایی از باران آمده است تا سیاهیها را بشوید و با چشمهایی از باران میرود تا اشتیاقش را برای دیدن جدّش پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله ، اینگونه نشان دهد. کودکی که دهمین اتفاق سبزِ زمین خواهد بود؛ دهمین ستاره در شبهای بیهنگام و عمیق تاریخ.
شاد باش
دهمین چراغ روشن هدایت آمده است؛ بلند و پایدار، ایستاده بر پیشانی جبروت؛ آنچنان استوار که زانوان عصیان دشمنان را درهم فرو ریخته است.
سمانه، چنان بیتاب آمدنش بود که دقایق، درهم میتنیدند و تندتر میکوبیدند.
باران نور، شدت گرفته است «مدینه» خیره مانده است. طنین شوقناک ملائک، آسمان را لبریز کرده است. زمین در شکوفه میغلتد ـ شادیِ منتظران و هراس بیمناکان.
پیشوای دهم آمد و ترس در چشمهای متوکل، نشست. آمد و سمانه از آمدنش چنان شاد است که صدای فاطمه علیهاالسلام را به شادباش آمدنش، نزدیکتر میشنود.
جشن در ملکوت
آقا! پرچم سبز امامت را بر منابر آویختهای، صدایت، آهنگ رسای حقیقت است و هدایت، نفسهای سرشار از نور.
«مدینه» ایستاده است تا از پشت دسیسههای متوکل، طعم کلامت را بچشد.
در معرض صاعقههای بیرحم شقاوت ایستادهای و خم به ابرو نمیآوری. آمدنت را ستارهها به تماشا نشستهاند. آمدنت را «مدینه» در فرازها جشن گرفت و ملائک در زاویههای آسمان شور گرفتند ـ آمدنت را در فرادست، خداوند به چشمان مشتاق علی علیهالسلام و فاطمه علیهاالسلام بشارت داد. آمدنت را در باغستانهای ملکوت، پرندهها ترانه خواندند؛ درست نیمه ذیالحجه، آنگاه که «سمانه» قنداقهات را در دستهای پدر نهاد تا شوق را در چشمهایش خیره شود.
متن ادبی «کشتی هدایت»
(زمان خواندن: 2 - 4 دقیقه)