مفسر اطيب البيان فى تفسير القرآن كيست؟

(زمان خواندن: 2 - 4 دقیقه)

دانشمند جليل سيد عبدالحسين طيّب فرزند سيد محمد تقى اصفهانى (1272 ـ 1370ش) از عالمان فرزانه وفقيهان ژرف نگر ومفسران شيفته قرآن كريم بود كه تمامى زندگى خويش را صرف فراگيرى علوم دينى ، تبليغ دين ودفاع از حريم محترم ولايت وبه ويژه ، تفسير قرآن كريم نمود .
اينك در اينجا زندگى مفسر كبير قرآن را از زبان خودش مى خوانيم :(42)
«حقير بعد از ظهر هفتم محرم 1312 قمرى (برابر با 30 تير 1272 شمسى و(2 ژوئيه 1893 ميلادى) در يكى از محله هاى مركز شهر اصفهان (معروف به محله نو ، در ميان طايفه اى از سادات معروف به مير محمد صادقى) ديده به جهان گشودم .
من چهارمين فرزند خانواده و اولين پسر آن بودم ; به اين لحاظ آن گونه كه نقل مى كردند ، توجه مخصوصِ نزديكان به سوى من جلب شده بود . با توجه به علاقه واخلاص وافر پدرم نسبت به آستان مبارك حضرت ابى عبدالله الحسين(علیه السلام) نامم را عبدالحسين ناميدند ، اين نام از ابتدا براى من موجب بركات فراوان شده است و همواره نسبت به آن افتخار مى كنم .
هنگامى كه سومين بهار زندگى خود را سپرى مى كردم ، پدرم خانواده را براى سفر به كربلا و آستان بوسى مولا آماده مى كند . نزديكان با خود زمزمه داشتند كه او نذر داشته نام فرزند را عبدالحسين بگذارد و مى خواهد در اولين فرصت عبد را به محضر مولا ببرد . سفر به عتبات مقدسه با توجه به امكانات آن روز مشكلات زيادى داشت ، به اين جهت پدر براى مراقبت از فرزند دلبند خويش شخصى را اجير مى كند تا در طول مسافرت مراقب عبدالحسين باشد . آن مسافرت قريب دو ماه به طول مى انجامد . پس از بازگشت ، عبدالحسين ، كودك چهار ساله آن روز ، بسيارى از فقرات زيارات ، از جمله : زيارت وارث ، امين الله و بخشى از زيارت جامعه كبيره را بدون خطا از حفظ مى خواند . اين امر را من [امرى] طبيعى مى دانم ، چرا كه مولائى به مانند ابى عبدالله الحسين(عليه السلام) ، عبد آستان بوس خود را بدون صله و انعام نمى گذارد ; صله و انعامى كه نخستين بخش آن ، عشق ومحبت محكم و پيوند ناگسستنى است با مولا . من در تمام ايام عمر خويش ، از اين صله و انعام بهره ها برده ام و خود را نسبت به آن ممنون و سپاسگزار مى دانم . نزديكان ، آن روز حفظ زيارات را به هوش و حافظه خوب كودك منتسب مى كردند ، اما حقير ، كه بعدها دعاى كميل ، زيارت عاشورا ، زيارت جامعه كبيره و زيارات چهارده معصوم را از حفظ مى خواندم ، و اكنون كه در نود و پنجمين سال زندگى [هستم] ، هنوز جزئيات آن سفر مقدس را به خوبى به ياد دارم ، و آن را جز از عنايات الهى و تفضّل مولا نمى دانم .
بعد از اين سفر مرا به مكتب خانه فرستادند و پس از فراگيرى خواندن ونوشتن ، حساب ، قرآن و نصاب الصبيان ، راهى مدرسه  علميه گرديدم .
در دوازده سالگى ، طبق مشيّت الهى ، از نعمت سرپرستى پدر محروم گرديدم ; ولى از آنجا كه طرق فضل الهى و عنايتِ بارى محدود نيست ، مادرم ، كه بانوى بسيار بزرگوار و مقدس و همچون پدر ،از شجره طيبه ولايت و از خاندان روحانيت بود ، به تربيت من همتِ مخصوص گمارد . او مصمم تر و قوى تر از گذشته مرا تشويق و تحريص به كسب علم و تحصيل معرفت مى كرد ، و در اين راه ، هيچ گاه مرا از دعا و توسل فراموش نمى كرد . به قول خودش ، هر شب هنگام سحر از خدا مى خواست كه : «حسين را اهلش كند» از رهگذر اين دعاهاى خالصانه و تشويقهاى مشفقانه ، در من عزمى پيدا شد كه توانستم ناملايمات پيش آمده از فقدان پدر را تحمّل كرده و به طريق خود ادامه دهم .
هنوز مقدارى از ضربه هولناك فقدان پدر نمى گذشت كه قحطى عظيم ناشى از جنگ بين الملل اول شروع شد . ابعاد اين فاجعه در اصفهان بسيار گسترده تر بود ، تا حدى كه از مرده ها بر سكوى مساجد ، پشته ها ساخته مى شد و فزونى مردگان ، فرصتِ كفن و دفن را به كسى نمى داد . من با اتكال به خداى بزرگ وبا قناعتى كه پس از فوت پدر كسب كرده بودم ، اين بحران را پشت سر گذاشتم .
در ابتداى طلبگى ، در مدرسه ميرزامهدى حجره اى گرفتم و آنجا مشغول درس و بحث شدم» .
ايشان پس از آن به ذكر درسها و استادان خود مى پردازد ، كه اينك با استناد به قلم خود مؤلف محترم فهرستى كامل از استادان وى را بر مى شماريم :
__________________________
42.زندگى مؤلف از زبان خود او ، نشريه حوزه ، ش 32 و33 .