آیات 47 تا 50

(زمان خواندن: 2 - 4 دقیقه)

 47     «خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلى سَواءِ الْجَحِيمِ»
48     «ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذابِ الْحَمِيمِ»
49     «ذُقْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْكَرِيمُ»
50     «إِنَّ هذا ما كُنْتُمْ بِهِ تَمْتَرُونَ»

ترجمه:
47. بگيريد او را، پس او را بكِشيد به سوى وسط جهنم. 48. پس از آن بريزيد بر
فرق سر او از عذاب حميم آب جوشيدؤ جهنم. 49. و بگوييد بر او: بچش به درستى كه
تو بودى بسيار عزيز و محترم در نزد مردم. 50. محققاً اين است آنچه كه شما باور
نمى‏كرديد[1].
 
تفسير:
[دستگيرى توأم با خشونت و عنفِ گناهكاران]
در جاى ديگر مى‏فرمايد: «خُذُوهُ فَغُلُّوهُ * ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ * ثُمَّ فِى سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها
سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُكُوهُ»[2].
«خُذُوهُ» امر به ملائكه عذاب است كه مى‏آيند بالاى قبر او به مجرد آنكه از قبر
بيرون مى‏آيد او را مى‏گيرند. «فَاعْتِلُوهُ» «اعتلا» كشيدن به عُنف و شدت و سختى
است «إِلى سَواءِ الْجَحِيمِ» به سوى وسط آتش و از اين جمله استفاده مى‏شود كه
بدون حساب و پرسش و سؤل و نامؤ عمل او را مى‏اندازند وسط جحيم كه آتش
افروخته است، چنانچه بعضى بدون حساب وارد بهشت مى‏شوند و بدون ميزان.
 
[اهل محشر سه دسته هستند]
و بيانش اين است كه اهل محشر سه دسته مى‏شوند: يك دسته كسانى هستند كه
هيچ خطايى و معصيتى از آن‏ها سر نزده، در عقائد معتقد به جميع عقايد حقه بودند، در
اخلاق و صفات نفسانيه متصف به صفات حميده و منزّه از ملكات رذيله، در افعال
عامل به اعمال صالحه و متقى از جميع افعال سيئه. اين‏ها نه حساب دارند و نه ميزان،
بدون حساب وارد بهشت مى‏شوند، دستؤ دوم كسانى كه نه معتقد به عقايد حقه بودند و
نه صفات حميده‏اى داشتند و نه عمل نيك بلكه غرق معاصى و صفات خبيثه و عقايد
فاسده اين‏ها هم بدون حساب و ميزان در جهنم آن‏ها را مى‏اندازند، دستؤ سوم كه عمل
نيك و بد داشتند و در عقايد سستى يا جدى بودند و در اخلاق هم پاره‏اى از صفات
حميده و قسمتى از صفات خبيثه داشتند، اين‏ها را پاى حساب و ميزان مى‏برند: «فَمَنْ
ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ * وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِينُهُ فَأُولئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِما
كانُوا بِآياتِنا يَظْلِمُونَ»[3].
 
[صحنه‏اى از احوال دوزخيان]
«ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذابِ الْحَمِيمِ» از حميم جهنم بر فرق او بريزيد كه
تمام بدنش را بگيرد و تاول كند. «ذُقْ» به او بگويند از روى سخريه و استهزاء: بچش
چه طعمى دارد «إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْكَرِيمُ» به درستى كه تو خودت را در دنيا خيلى
عزيز و محترم مى‏دانستى. حال مشاهده كن چه عزت و احترامى دارى. «إِنَّ هذا» اين
نوع عذاب‏ها را بودى «ما كُنْتُمْ بِهِ تَمْتَرُونَ»«مريه» مجادله و القاى شبهه و تشكيك
در امر است. تا اينجا حال اهل عذاب. اما حالِ اهل ثواب:

[1] .  ترجمه ديگر: او را بگيريد و به ميان دوزخش بكشانيد47 آنگاه از عذابِ آب جوشان بر سرش
فرو ريزيد48 بچش كه تو همان ارجمند بزرگوارى!49 اين است همان چيزى كه درباره آن ترديد مى‏كرديد50.
 
[2] .  بگيريد او را و در غُل كشيد. آنگاه ميان آتشش اندازيد. پس در زنجيرى كه درازى آن هفتاد گز
است وى را در بند كشيد. سوره حاقة: آيات 30 ـ 32.
 
[3] .  پس هر كس ميزان‏هاى عمل او سنگين باشد، آنان خود رستگارانند. و هر كس ميزان‏هاى عمل او
سبك باشد، پس آنانند كه به خود زيان زده‏اند، زيرا به آيات ما ستم كرده‏اند. سوره اعراف: آيات 8 ـ 9.